ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مست از سبوی دلبرم ، از این چه بهتر !
سرخوش ز جام کوثرم ، از این چه بهتر !
چیزی ندارم محضر حیدر بیارم
غیر از دو چشمان ترم ، از این چه بهتر !
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در میان جامعه از آه خود با ماه گفتم
أیها الهادی النقی ؛ یابن رسول الله گفتم
نامتان تا بر زبان آمد به سامرّا رسیدم
" ذکرکم فی الذاکرین " را در میان راه گفتم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عهدی شکسته شد غم آن ماجرا که هست
مَن کنتُ را غدیر نخواندی ، منا که هست
پیمان ببند فرصت قالو بلی که هست
" باشد علی خدا نه ، ولی ناخدا که هست
بعد از خدا بزرگ همه ماسوا که هست "
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
غم به دل آموختم تا بلکه غمخوارش شوی
شیشه ی دل را شکستم تا خریدارش شوی
در غمت بیمار شد دل تا پرستارش شوی
بر سر بالین من بنشینی و یارش شوی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به غمزه ای نظرت صد مه و ستاره کشید
نظاره ی تو ابوحمزه و زراره کشید
غریب هستی و چون مادرت نشد آقا
سر مزار شما گنبد و مناره کشید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بر هم نزن نماز مرا ، بی هوا نزن
حالا که می زنی ، جلوی آشنا نزن
سجاده و عبای مرا می کِشی ، بکش
اما لگد به تربت کرب و بلا نزن
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گر چه اشک آب است قدرش از گهر بالاتر است
نزد اهلش قیمتش از سیم و زر بالاتر است
زندگی کردیم اگر چه با ابوحمزه ، ولی
روضه خواندن از مناجات سحر بالاتر است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نا جوانمردان از اینجا صحن را برداشتند
کاش می گفتند گنبد را چرا برداشتند
زائری آمد کنار قبر آقایش نشست
با کتک او را ز قبر مجتبی برداشتند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای پهنه ی لطف تو به اندازه ی دریا
مضمون غزل های تر و تازه ی دریا
آن روز که لب تشنه برون آمدی از آب
پاشید بلافاصله شیرازه ی دریا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دیدید اگر که یکسره در کنج خلوتیم
غرق محبتیم ... به دنبال وصلتیم
هجران کشیده ایم ... گناهی نکرده ایم
از دوری نگار پر از درد غربتیم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر کس برای توبه مصمم نمی شود
با صد هزار موعظه آدم نمی شود
امروز اگر که فرصت توبه هدر دهیم
فردا همین مجال فراهم نمی شود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به مسجد می رود معنا کند روح عبادت را
به مسجد می برد با خود علی امشب شهادت را
دلیل محکمی دارد اگر در داخل محراب
فرادا می کند در سجده ی دوم جماعت را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به فرض این که قلم داشت تاب جولانش
قوای واژه چگونه شود غزل خوانش ؟
بیان ناقص ما نیست در خورش وقتی
به او سلام فرستاده حیّ سبحانش
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
من که جبریل نیستم بانو
از تو گفتن برای من سخت است
کار هر کس نبود کار تو بود
مادر فاطمه شدن سخت است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گرچه پرم وا می شود با ذکر استغفارها
پرواز دشوار است با سنگینی این بارها
گرچه تو خوبی من بدم هر بار گفتی آمدم
توفیق پیدا کردم از فیض نگاه یارها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عمری ست کشیدم به دلم بار غمت را
عمری ست کشیدم سر دوشم علمت را
عمری ست به دل نقش نمودم به خط اشک
ای خون خدا شعر خوش محتشمت را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گمان مدار که نام تو بردن عادت ماست
نسیم یاد تو در هر سحر عبادت ماست
زمین به زیر قدم های تو سرافراز است
سلامت تو ، به جان همه ، سلامت ماست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در سینه مانده آهم ، خیلی دلم گرفته
خسته از اشتباهم ، خیلی دلم گرفته
بر نفس خود اسیرم ، از شرم سر به زیرم
از بس که رو سیاهم خیلی دلم گرفته
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گرچه من را می توانی زود از سر وا کنی
تا سحر این پا و آن پا می کنم در وا کنی
آمدم دیگر بمانم پس مرا بیرون نکن
مشت خاک آورده ام که کیسه ی زر وا کنى
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عمر با غفلت گذشت و صرف قیل و قال شد
روسیاهی قسمت این عبد بد اقبال شد
اعتقادم پیش رنگ دار دنیا رنگ باخت
بنده ات تطمیع شد ، غافل شد و اغفال شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تو خدا نیستی و کار تو سلمان سازی ست
مدح تو نزد خدا علّت قرآن سازی ست
از همان روز که در دام تو سلمان افتاد
همه ی همّت او صرف مسلمان سازی ست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
فکری برای وضع بد این گدا کنید
باشد قبول من بدم اما دعا کنید
هر کار می کنم دلم احیا نمیشود
قرآن به نیت من بیچاره وا کنید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بدون عشق دلسردم ، کمی آقا نگاهم کن
سرا پا غصه و دردم ، کمی آقا نگاهم کن
درختی بی ثمر هستم ، برایت دردسر هستم
خزانم ... شاخه ای زردم ، کمی آقا نگاهم کن