ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به فرض این که قلم داشت تاب جولانش
قوای واژه چگونه شود غزل خوانش ؟
بیان ناقص ما نیست در خورش وقتی
به او سلام فرستاده حیّ سبحانش
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به فرض این که قلم داشت تاب جولانش
قوای واژه چگونه شود غزل خوانش ؟
بیان ناقص ما نیست در خورش وقتی
به او سلام فرستاده حیّ سبحانش
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
من که جبریل نیستم بانو
از تو گفتن برای من سخت است
کار هر کس نبود کار تو بود
مادر فاطمه شدن سخت است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گرچه پرم وا می شود با ذکر استغفارها
پرواز دشوار است با سنگینی این بارها
گرچه تو خوبی من بدم هر بار گفتی آمدم
توفیق پیدا کردم از فیض نگاه یارها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عمری ست کشیدم به دلم بار غمت را
عمری ست کشیدم سر دوشم علمت را
عمری ست به دل نقش نمودم به خط اشک
ای خون خدا شعر خوش محتشمت را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گمان مدار که نام تو بردن عادت ماست
نسیم یاد تو در هر سحر عبادت ماست
زمین به زیر قدم های تو سرافراز است
سلامت تو ، به جان همه ، سلامت ماست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در سینه مانده آهم ، خیلی دلم گرفته
خسته از اشتباهم ، خیلی دلم گرفته
بر نفس خود اسیرم ، از شرم سر به زیرم
از بس که رو سیاهم خیلی دلم گرفته
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گرچه من را می توانی زود از سر وا کنی
تا سحر این پا و آن پا می کنم در وا کنی
آمدم دیگر بمانم پس مرا بیرون نکن
مشت خاک آورده ام که کیسه ی زر وا کنى
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عمر با غفلت گذشت و صرف قیل و قال شد
روسیاهی قسمت این عبد بد اقبال شد
اعتقادم پیش رنگ دار دنیا رنگ باخت
بنده ات تطمیع شد ، غافل شد و اغفال شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تو خدا نیستی و کار تو سلمان سازی ست
مدح تو نزد خدا علّت قرآن سازی ست
از همان روز که در دام تو سلمان افتاد
همه ی همّت او صرف مسلمان سازی ست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
فکری برای وضع بد این گدا کنید
باشد قبول من بدم اما دعا کنید
هر کار می کنم دلم احیا نمیشود
قرآن به نیت من بیچاره وا کنید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بدون عشق دلسردم ، کمی آقا نگاهم کن
سرا پا غصه و دردم ، کمی آقا نگاهم کن
درختی بی ثمر هستم ، برایت دردسر هستم
خزانم ... شاخه ای زردم ، کمی آقا نگاهم کن
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حسّی از عشق فراتر متولّد شده است
نور در قالب اَختر متولد شده است
جبرئیل آیه ی تطهیر نخواند عجب است
ماه بانوی مُطهّر متولّد شده است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
با طعم خنده های تو دنیا از این به بعد
نشناخت فصل فصل سر از پا از این به بعد
ای خوش به حال اهل مدینه که شد عیان
در چهره ی تو حضرت زهرا از این به بعد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مثل خماری که شدیدا در پی باده ست
پای قلم دنبال مدحش راه افتادهست
شهر مدینه مملو از باران رحمت شد
همچون حسین انگار قلب آسمان شاد است