ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
زیبا هلال یک شبه ، ای سایه ی سرم
بالا نشسته ای مرا می کنی نگاه
عالم همه پناه به نام تو می برند
حالا ببین که خواهر تو گشته بی پناه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
زیبا هلال یک شبه ، ای سایه ی سرم
بالا نشسته ای مرا می کنی نگاه
عالم همه پناه به نام تو می برند
حالا ببین که خواهر تو گشته بی پناه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خدا کند ز لبت یک سلام هم باشد
و سایه ات به سرم مستدام هم باشد
بریز گیسوی خود را به شانه های نسیم
که خوش تر است که ماهم تمام هم باشد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
فراز منبر نی قرص ماه می بینم
خدای من ! نکند اشتباه می بینم ؟
بتاب یوسف من ! بوی گرگ می شنوم
بتاب ، راه دراز است و چاه می بینم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بال در آیینه بشکن ، سایه در جوهر مکن
جوهر پرواز خواهی فکر بال و پر مکن
چون ورق برگشت ، برگشتی نباشد ناگزیر
پیش اوراق خزان ، آرایش دفتر مکن
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شکر خدا دعای سحرها گرفته است
دست مرا کرامت آقا گرفته است
شکر خدا که چشم همیشه حسینی ام
اشکی برای روز مبادا گرفته است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دریا به چشم گریه کنانت چو شبنم است
یعنی که هرچه گریه برایت کنم کم است
شکر خدا که با همه ناقابلیمان
اشکی برای عرض ارادت فراهم است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
وقتی طبیعت فارغ از قال و مقالم بود
بال ملائک در عزایت دستمالم بود
پیش از شروع اشک عالم گریه می کردم
یادم نمی آید دقیقاً چند سالم بود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تویی که از شمیم تو بهشت جان گرفته است
فدای آن سرت شوم که بوی نان گرفته است
چه کرده پنجه ی صبا چو چنگ زد به زلف تو
که شور گیسوی تو دل از آسمان گرفته است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نه آب بود نه آتش نه خاک بود نه باد
معلم ازلی یا حسین یادم داد
اگر که خاک در آستان او نشوم
تنم غبار هوا و سرم رود بر باد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مسیح ، خوانده مرا ، وقت امتحان من است
زمان ، زمانِ رجزخوانی جوان من است
از آسمان چهارم ، مسیح می بارد
چقدر منتظر رعدِ آسمان من است !
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مسیح می دمد از بوی عطر پیرهنش
کلیم ریخته در کوه طور ، از دهنش
دلم شده پروانه به دور آن شمعی
که گشته وسعت ملک وجود انجمنش
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر روزِ ما به یاد عزایت محرم است
هر لحظه یک هزاره غم و اشک و ماتم است
هر شب طواف دور مزار تو حج ماست
هر سال چشم ما به عزای تو زمزم است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در سینه ام جز مِهر زینب جا نخواهد شد
با او کسی در عاشقی همتا نخواهد شد
عاشق شوی حرف دلم را خوب می فهمی
ذکری شبیه " زینب کبری " نخواهد شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بیاورید بساط عزا به نام حسین
به گوشِ گریه رسیده صدای گام حسین
دمِ حسینیه نوکر دوباره دستش را
به روی سینه گذارد به احترام حسین
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
رمیده ایم بیا و شکار کن ما را
به نوکری خودت اختیار کن ما را
به پای آبله دار پیادگان حرم
بیا به کشتی عشقت سوار کن ما را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عباس آمده است و علی اکبر آمده است
وقتی رباب هست علی اصغر آمده است
جمعند خانواده ی زهرا کنار هم
اینجا برادری است که با خواهر آمده است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
با اشک و آه و زمزمه نوحوا علی الحسین
با اضطراب و واهمه نوحوا علی الحسین
فرموده است حضرت صادق به شیعیان
ای شیعیان من همه نوحوا علی الحسین
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
پرواز با دو بال شکسته محال نیست
فطرس در این مسیر به ما یاد داده است
این که همیشه بال شکسته وبال نیست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در هر مصیبت و محنی فَابکِ لِلحُسَین
در هر عزای دل شکنی فَابکِ لِلحُسَین
در خیمه ی مراثی و اندوه اهل بیت
قبل از شروع هر سخنی فَابکِ لِلحُسَین
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حال و هوای کوچه ، غم آلود و درهم است
پرچم به اهتزاز درآمد ، محرّم است
می گرید آسمان و زمین ، در محرّمت
طوفانی از حماسه به پا می کند غمت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هوای قلب حسینی ؛ دو چشم بارانی است
هوای میکده از نام دوست رحمانی است
گرفته شور محبت همه وجودم را
جدایی من و عشق حسین ویرانی است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گر چه اشک آب است قدرش از گهر بالاتر است
نزد اهلش قیمتش از سیم و زر بالاتر است
زندگی کردیم اگر چه با ابوحمزه ، ولی
روضه خواندن از مناجات سحر بالاتر است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دیدید اگر که یکسره در کنج خلوتیم
غرق محبتیم ... به دنبال وصلتیم
هجران کشیده ایم ... گناهی نکرده ایم
از دوری نگار پر از درد غربتیم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عمری ست کشیدم به دلم بار غمت را
عمری ست کشیدم سر دوشم علمت را
عمری ست به دل نقش نمودم به خط اشک
ای خون خدا شعر خوش محتشمت را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر کسی خواسته باشد به خدایی برسد
باید از کشتی تو راهنمایی برسد
نه فقط فطرس پر سوخته ی تو حتی
بی تو جبریل محال است به جایی برسد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خانه ای که سر در آن جای چوب پرچم است
چارچوبش تکیه گاه بانویی قامت خم است
هم چو سلمان اندرونی رفتن این خانه ها
رزق هر کس نیست حرف محرم و نامحرم است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حال ما را گاه گاهی باده می ریزد به هم
گاه گاهی تربت سجاده می ریزد به هم
هر کجایی می رسم می گویم از آقایی اش
عالمی را عبد نوکر زاده می ریزد به هم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
می نویسم عشق و بی تردید می خوانم جنون
هرکسی دیوانه تر السابقون السابقون
می نویسم عشق و بی تردید می خوانم حسین
عاقلان دانند لکن اکثرا لایعقلون
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
زینتی بر دوش ختم المرسلینی یا حسین
دُرّی و بر شانه ی خاتم ، نگینی یا حسین
دامن تو دست آویز تمام انبیاست
پس برای انبیا حبل المتینی یا حسین
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
میان روضه ی دلبر بلند گریه کنید
همیشه تا دم آخر بلند گریه کنید
شبیه یک زن محزون که کودکش مرده
شبانه روز و مکرّر بلند گریه کنید