ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مست از سبوی دلبرم ، از این چه بهتر !
سرخوش ز جام کوثرم ، از این چه بهتر !
چیزی ندارم محضر حیدر بیارم
غیر از دو چشمان ترم ، از این چه بهتر !
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عهدی شکسته شد غم آن ماجرا که هست
مَن کنتُ را غدیر نخواندی ، منا که هست
پیمان ببند فرصت قالو بلی که هست
" باشد علی خدا نه ، ولی ناخدا که هست
بعد از خدا بزرگ همه ماسوا که هست "
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
غم به دل آموختم تا بلکه غمخوارش شوی
شیشه ی دل را شکستم تا خریدارش شوی
در غمت بیمار شد دل تا پرستارش شوی
بر سر بالین من بنشینی و یارش شوی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به مسجد می رود معنا کند روح عبادت را
به مسجد می برد با خود علی امشب شهادت را
دلیل محکمی دارد اگر در داخل محراب
فرادا می کند در سجده ی دوم جماعت را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تو خدا نیستی و کار تو سلمان سازی ست
مدح تو نزد خدا علّت قرآن سازی ست
از همان روز که در دام تو سلمان افتاد
همه ی همّت او صرف مسلمان سازی ست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آن که در دفترم از عشق ، غزل ریخته است
باده در جام من از صبح ازل ریخته است
کام این شعر به شیرینی شکّر شده است
بس که از گوشه ی لب هاش عسل ریخته است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در دل بیت الحرام انگار غوغایی شده
کعبه بعد از قرن ها اکنون تماشایی شده
خلوت انس خدا با حیدرش برپا شد و
کار میکائل اینجا مجلس آرایی شده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بسم حق ، بسم محمد ، بسم سلطان نجف
سینه ام آتش گرفت از داغ هجران نجف
تشنه ام من تشنه ی خورشید تابان نجف
" گر زبانزد هست گرمای بیابان نجف
می دمد خورشید از چاک گریبان نجف "
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ماه و خورشید نمک گیر نگاهت هستند
عرشیان معتکف چشم سیاهت هستند
کهکشان ها ز غبار سر راهت هستند
هر دو عالم همه در خیل سپاهت هستند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
رسیده اند سه تایی سرِ قرار نجف
پیمبر و اسد الله و کردگار نجف
کنار حضرت ایوان سر مزارِ علی
خدا گذاشته با جسم خود قرار نجف
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خدا می خواست تا تقدیر عالم این چنین باشد
کسی که صاحب عرش است ، مهمان زمین باشد
خدا در ساق عرش خویش جایی را برایش ساخت
که حتی ماورای دیده ی روح الامین باشد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نرسد اگر به على کسى ، به کجا رود ؟ به کجا رسد ؟
به خدا قسم که اگر کسى ، به على رسد ، به خدا رسد
سوى انبیا ، سوى اولیا ، ز طریق حب و ولا بیا
که به جایى ار برسد کسى ، ز طریق حب و ولا رسد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گره به کار فتاده ، گره گشاى همه
صدات می زنم اى " اسمه دوا " ى همه
اگر غلام تو هستند من غلام همه
اگر گداى تو هستند من گداى همه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عالمی در عالم معنا ، نجف
قطعه ای از جنّه المأوا ، نجف
بارگاه قدس قدّیس وجود
آستان عرشی مولا ، نجف
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اگر لازم شود حرف از دهان بیرون نمی آید
که بی اذن علی تیر از کمان بیرون نمی آید
علی را گر که بردارند از بین شهادت ها
صدا از بند بند این اذان بیرون نمی آید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر کس که گفت حضرت حیدر خدای اوست
افتد خلیل سا چو در آتش سزای اوست
آن سان که خون تاک فقط گردن من است
خون من از طلوع ازل پایِ پای اوست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای شهر شهریار زمین و زمان ، نجف
ای بامکان ولی شرف لامکان ، نجف
از آب و خاک توست ، گل ما سرشته شد
ای زادگاه مادری مؤمنان ، نجف
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای غربت مجسم تاریخ یا علی
دلبسته ی ولای توام مرتضی علی
غیر از خدایی اش که نداده به کس تویی
آیینه ی تمام نمای خدا علی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اگر قرار شود با نگار ، سر بشود
خدا کند که شبم دیرتر سحر بشود
اگر چه بی خبری ، راحتی به بار آرد
دلی خوش است که از درد با خبر بشود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بوده ای از ابتدا ، در همه ی ماسوا
پلک که بر هم زدی ، کون و مکان شد بنا
از دم تو آدمی ، خلق شد و کردگار
رو به رخت کرد و گفت : دست خدا ، مرحبا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
یار اگر وقت نیاز از یار خواهش می کند
بنده هم از خالق دادار خواهش می کند
رنگ خفّت را نخواهد دید هرگز ، مثل ما
هر کسی از حیدر کرّار خواهش می کند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شده وقت علی گفتن ، سرِ دیوانه آوردم
لبم را سوی این باده چه بی صبرانه آوردم
اگر میزان علی باشد ، عمل هرگز ندارم من
فقط بارِ محبت را به روی شانه آوردم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بگویید با دل که دلبر علی ست
بگویید با سر که سرور علی ست
بگویید قند مکرّر علی ست
و از هرچه گفتند بهتر علی ست
به قرآن ، که ساقی کوثر علی ست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باید از جهلِ عدو تدبیر را بیرون کشید
از نماز و حجّشان تکفیر را بیرون کشید
یک نگاهی هم به بطن بای بسم الله کرد
از دلِ آیات حق تفسیر را بیرون کشید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از مقام یا صنم پر می کشد تا یا صمد
بت پرستی که ز بوی عشق می گیرد مدد
مسلم و کافر ندارد ؛ نام مولایم علی
مثل اکسیری نهفته در دل هر خوب و بد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کار من نیست که بنشینم و املات کنم
شان تو نیست که در دفترم انشات کنم
عین توحید همین است که قبل از توبه
باید اول برسم با تو مناجات کنم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مولای ما نمونه ی دیگر نداشته است
اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
وقت طواف دور حرم فکر می کنم
این خانه بی دلیل ترک برنداشته است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دعای دل شکستگان مگر اثر نداشته
کسی به ناله های او مگر نظر نداشته
شبیه آن کبوتری که بال و پر نداشته
شبیه آن مسافری که هم سفر نداشته
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
فضای شهر مدینه دوباره روحانی ست
نماز پنجره هایش چقدر عرفانی ست
مگر چه عید بزرگی رسیده که امشب
در آسمان و فلک جشن نور افشانی ست