ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
طبع تمام سوره ها وقتی عسل خیزند
دارند در جام حقیقت باده می ریزند
پیمانه ها از آیه های عشق لبریزند
این آیه ها با لحن پیغمبر دل انگیزند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
طبع تمام سوره ها وقتی عسل خیزند
دارند در جام حقیقت باده می ریزند
پیمانه ها از آیه های عشق لبریزند
این آیه ها با لحن پیغمبر دل انگیزند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در میان شعر تو بانو ! اگر حاضر شدم
خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم
در خیالم صحن و گنبد ساختم ، زائر شدم
نام شیرین تو بردم فاطمه ! شاعر شدم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
روز میلاد تو وقتی روز مادر می شود
حسّ خوشحالی ما صدها برابر می شود
آن قَدَر روشن تجلّی می کنی ای نور محض
هم مکان هم لامکان از تو مُنّور می شود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کو آن که طی کند شب عرفانی تو را
شاعر شود حقیقت نورانی تو را
این رودها که همسفر بی قراری اند
تحسین نموده اند خروشانی تو را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر بهاری با گل رویش شکوفا می شود
غنچه با لبخند معصومانه اش وا می شود
" تین " و " زیتون " را میان گلشنش می پرورد
هر چه می خواهی در این گلخانه پیدا می شود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
فیض روح القدس عالم معنا زهرا
تا به معراج کشانده ست نبى را زهرا
مصطفى خواسته اش خواستن فاطمه بود
رفت معراج که آخر برسد تا زهرا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در هوایت جبرئیلی هم پر آوردن کم است
وقت مدح تو هزاران من در آوردن کم است
آسمان کاغذ شود ، خلقت قلم در وصف تو
هفت اقیانوس را هم جوهر آوردن کم است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ﺍﻻ ﺍﯼ ﭼﺸم هایت ﺟﻠﻮﻩ ﯼ ﺻﺒﺢ ﺷﮑﻮﻓﺎﯾﯽ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﻫﺮﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮﺳﺖ ﺍﻋﺠﺎﺯ ﻣﺴﯿﺤﺎﯾﯽ
ﻓﻘﻂ ﺷﺎﯾﺴﺘﻪ ﯼ ﺗﻮ ﺭﺗﺒﻪ ﯼ ﺍﻣﺎ ﺍﺑﯿﻬﺎﯾﯽ
ﻣﻘﺎﻣﺖ ﺍﻭﺝ ﻭﺍﻻﯾﯽ ﮐﻼﻣﺖ ﺷﻮﺭ ﺷﯿﺪﺍﯾﯽ
ﮐﻼﺱ ﺩﺭﺱ ﺗﻮ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻭ ﺷﮑﯿﺒﺎﯾﯽ
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دنیاست چو قطره ای و دریا ، زهرا
کی فرصت جلوه دارد اینجا زهرا ؟
قدرش بوَد امروز نهان چون دیروز
هنگامه کند و لیک ، فردا زهرا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باریده از چشم هایم باران اشکی که نم نم
شد آبشاری پریشان ، رودی که پاشیده از هم
زهرای من بی تو دنیا ، غربت سرای بزرگی ست
آبی ندارد به جز داغ ، نانی ندارد به جز غم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مثل ابر بهار می بارم ، رحم کن بر دل علی زهرا
چاره ی لحظه های دشوارم ، رحم کن بر دل علی زهرا
اندکی تا دم سحر مانده ، تازه آغاز دردسر مانده
لحظه ها را چگونه بشمارم ؟! رحم کن بر دل علی زهرا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
یک چشم تو خواب و یکى بیدار مانده
بانوى خوبم ، تا سحر بسیار مانده
زانو بغل کردم ، شدم خیره به بستر
مثل کسى که بر سرش آوار مانده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
یاس غمم و شکوه ای از درد ندارم
بر شاخه بجز برگ گل زرد ندارم
درد من از این سینه ی مجروح نباشد
دردم همه این است که همدرد ندارم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دعای خیر او آن قدر بر مردم محبت کرد
که دشمن گفت زهرا حق ما را هم رعایت کرد
فقط از رشته های چادرش یک لحظه دور افتاد
سلیمان با تمام جاهش ، احساس حقارت کرد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اعتبارت پیش حق از انبیا بالاتر است
نام تو در آسمان ها از زمین پیداتر است
صاحبِ هستی تو هستی ، ما همه عبد توایم
هر که عبدت شد مقامش پیش حق بالاتر است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گریه های شب و روزم به ثمر نزدیک است
کن حلالم که دگر وصل سحر نزدیک است
دیده ای گریه ی طوفانی زهرایت را
یا علی رخصت دیدار پدر نزدیک است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تویی که وصف کمالت جمیع آیاتند
شهود منزلتت جمله ی روایاتند
پیمبران اولوالعزم با تمام وجود
به نوکری درت غرق در مباهاتند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دلى دارم که با عشق على زیباست یا زهرا
ولایت محور دین من شیداست یا زهرا
تویى الگوى خوبان الگوى مولاى ما مهدى
تمام عمر تو سرچشمه ی تقواست یا زهرا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
صحبت از دستی که رزق خلق را می داد شد
هر کجا شد حرف از بانو ، به نیکی یاد شد
گردش تسبیح او افلاک را تدبیر کرد
از پر سجاده اش روح القدس ایجاد شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آسمان ساز ، ملک ساز ، کبوتر ساز است
دست بر هر ملکى که بزند پر ساز است
مادرى بود که در غالب دختر آمد
چون نمی خواست بفهمند پیمبر ساز است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
قلب غریب همسفرت درد می کند
این روزها که بال و پرت درد می کند
ریحانه پیش پای علی کم بلند شو
پهلوی مانده بین درت درد می کند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چنان که دست گدایی شبانه می لرزد
دلم برای تو با هر بهانه می لرزد
هنوز کوچه به کوچه ، حکایت از مردی ست
که دستِ بسته ی او عاشقانه می لرزد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
همه تسبیح به دستند به تسبیحاتش
همه تفسیر به دستند پى آیاتش
باطنش جاى خودش ، ظاهر او هم سِر است
ما تماماً همه محویم ، تماماً ماتش
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نور پگاه احمد مختار ، فاطمه ست
پشت و پناه حیدر کرّار ، فاطمه ست
در آسمان چشم خدابینِ مرتضی
خورشید روز و ما شب تار فاطمه ست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ویران شود آن کوچه که مادر زمین خورد
بین گذر با دیده های تر زمین خورد
زهرا و حیدر آینه بودند ، هم را
زهرا زمین که خورد ، پس حیدر زمین خورد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دوشنبه ای که غروبش طلوع ماتم بود
اگر غلط نکنم اول محرّم بود
بنا به نص روایت بلای کرب و بلا
عظیم بود و بلای مدینه اعظم بود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کمان شده الف قامت نگار علی
خزان فتاده به باغ گل بهار علی
کجاست حضرت ختمی رسل ببیند که
شکسته حرمت بانوی با وقار علی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از آن چه در دو جهان هست بیشتر دارد
فقط خداست که از کار او خبر دارد
یکی برای علی ماند و آن یکی همه بود
اگر چه لشکر دشمن چهل نفر دارد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
روی تاج عرش طبق نصّ لولا فاطمه
نقش شد زهرا سلام الله علیها فاطمه
آن که خاک جانمازش را پرستش مى کنند
اولیاء الله عالم ، کیست الّا فاطمه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شامل الطاف بی حدّ علی گردیده است
هر که را در این عزا با دیده ی تر دیده است
نوکر زهرا مقامش از مَلَک هم برتر است
خاک پاهایش مقدس ، جای آن بر دیده است