ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از چشمِ شورِ شهر کوفه آخرش افتاد
در کوچه اوّل پیکرش بعدش سرش افتاد
بالَش به عشق مادر ارباب در آتش
اوّل به شدّت سوخت و بعدش پرش افتاد
دندان ارباب دو عالم ریخت بین طشت
دندان مسلم چون ز روی منبرش افتاد
با این که می لرزید از فردای زینب ها
لرزه به کوفه از دمِ " یا حیدرش " افتاد
" روز نُهُم " مسلم اسیر خدعه هاشان شد *
" روز دهم " هم زیر سُم ها دخترش افتاد **
شکر خدا او زودتر از بچّه هایش رفت
ارباب ما که پیش جسم اکبرش افتاد
" کوفه میا "ی مسلمش را بیشتر حس کرد
چشمش که بر حلق علی اصغرش افتاد
از اسب خود افتاد وقتی در دل گودال
در خیمه با صورت گمانم خواهرش افتاد
* نهم ذی الحجه شهادت حضرت مسلم
** دهم محّرم شهادت حمیده خاتون دختر مسلم