ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دیروز جان نثاری زهرا اگر نبود
امروز از ولایت و قرآن اثر نبود
آن آتشی که خانه ی زهرا در آن بسوخت
رشک غدیر و بغض علی بُد ، شرر نبود
سیلی که خورد فاطمه بهر بقای دین
تاثیر آن جدای ز شق القمر نبود
آنجا قمر دو پاره شد اینجا قمر گرفت
آنجا خبر ز معجزه اینجا خبر نبود
آنجا به شهر مکه و این جا مدینه بود
آنجا نبود دختر و اینجا پدر نبود
آن جا فراز کوه و در اینجا به کوچه ها
آنجا خدیجه بود و در اینجا دگر نبود
ماه علی گرفت در اینجا که نیمه روز
هنگامه ی گرفتن قرص قمر نبود
گویند عده ای سند میخ در کجاست
ما نیز قائلیم که کاش این خبر نبود
اما فشار ضرب در آن گونه خرد کرد
آن سینه را که حاجت گل میخ در نبود