ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خون می چکد ز دیده ی در خون شناورم
در بُهت چشم های گهربار مادرم
سوز عطش به ریشه ی من تیشه می زند
خشکیده شاخه های بلند صنوبرم
در انتهای مـغرب رنگ کبود رفت
خـورشید پر فروغ جمال منورم
از هُرم زهر و معجزه ی لخته های خون
یــاقوت سرخ گـشته لبان مطهرم
تا مغز استخوان شرر زهر رخنه کرد
تفتیده کوره ای شده گرمای بسترم
با هر نفس تمام تنم تیر می کشد
چشم انتظار قطع نفس های آخرم
در لحظه های آخر عمرم هوایی ام
افتاده شور کرببلا باز در سرم
این آرزوی لحظه ی جان دادن من است
با ذکر" یا حسین" رود جان ز پیکرم