ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خورشید کبود و نیلی و مخمل کوب !
دیدیم تو را چه دیر در سمت غروب
در مغرب شانه های ترکان سیاه
بی غسل و کفن به روی یک تخته ی چوب
روح القدسی که بر صلیبت زده اند ؟
ای کشته ی زهر، ای شهید مصلوب !
این تخته ی پاره چیست ! تابوت کجاست ؟
در شهر شما مگر شده قحطی چوب ؟
بر پیکرتان چقدر گل می ریزند !!
با چشم به خون نشسته نوح و یعقوب
با ضربه ی تازیانه ها روی تنت
شرح غم جانگدازتان شد مکتوب
در سوره ی صبر عمرتان آمده است
یک آیه ی کوتاه ز رنج ایوب
زنجیر به زخم ساق ها چسبیده
زنگار به مغز استخوان کرده رسوب