ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
زائر شدم از دور و پریشان شدم از دور
مهمان کرمخانه ی سلطان شدم از دور
در شهر خودم وارد صحنت شده بودم
با چشم دلم عاشق باران شدم از دور
صحن رضوی رفتم و فیضت که اثر کرد
دِعبل شدم انگار و غزل خوان شدم از دور
در دوری ام از صحن اگر منفعتی هست
با حال خوشم طالب خسران شدم از دور
تا چشم من از دیدن یوسف بشود باز
شرحی به غم قصه ی کنعان شدم از دور
تا نسبت خدّامی از این صحن بگیرم
در محضر خورشید نگهبان شدم از دور
هر بیت خودش پنجره فولاد دل ماست
وا شد گره از کارم و درمان شدم از دور
هرکس که شده معتکف مسجد اعظم
فهمیده که مهمان خراسان شدم از دور