ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
فضای شهر مدینه دوباره روحانی ست
نماز پنجره هایش چقدر عرفانی ست
مگر چه عید بزرگی رسیده که امشب
در آسمان و فلک جشن نور افشانی ست
عجب شبی ! همه جا ریسه بسته جبرائیل
عجب شبی ! همه ی کهکشان چراغانی ست
ولیمه می دهد امشب پیمبر رحمت
چقدر سفره ی این بزم پهن و طولانی ست !
فرشته ها سرشان گرم کار و ... ؛ میکائیل
به فکر پخت و پزِ سور و ساتِ مهمانی ست
درون سفره مِی ناب و ساغر آوردند
کلیم و خضر دلی از عزا در آوردند
ستاره ها همه بی تاب دیدن داماد
گرفته اند حسودانِ کورْ دل غمباد
وضو گرفته و با احترام باید گفت :
- جناب حضرت داماد ! شاخه ی شمشاد ! -
تمام آینه های مدینه غش کردند
نگاه فاطمه تا در نگاه شان افتاد
کلید باغ جنان را خدا مراسم عقد
به این عروس سرِ سفره زیر لفظی داد
ترانه ی لب داوودِ خوش صدا این است :
علی و فاطمه پیوندتان مبارک باد !
خدا به حور و ملک گفت تا که دف بزنند
بس است گفتن تسبیح و ذکر، کف بزنند