ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دشمنان نقشه کشیدند و تفکر کردند
تا مرا در بدر و غرق تأثر کردند
کی گذارم که شود نقشه ی آنان عملی
گرچه بسیار در این باره تدبر کردند
می کنم زیر و زبر دولت پوشالی شان
تا که بر عکس شود آنچه تصور کردند
من سفیرم که فرستاده مرا ثارالله
از ره جهل به من فخر و تکبر کردند
گفته ی ما ، همه احکام خدا بود و رسول
حرق حق را نشنیدند و تمسخر کردند
میهمان را که به زنجیر گران میبندد ؟
شامیان خوب پذیرایی در خور کردند
چون که غربت زده و خاک نشینم دیدند
با زر و زیور شان ، ناز و تفاخر کردند
پیش چشم من غارت زده ، همسالانم
زینت گوش خود آویزه ای از در کردند
آستین کرده ام از شرم ، حجاب رویم
پیش آنان که به سر ، معجر و چادر کردند
دست در دست پدر ، گشته تماشاگر من
چشمم از غصه ، پر از اشک تحسر کردند
لحظه ای داغ عزیزان ، نرود از یادم
خوب ، از غصه دل کوچک من پر کردند
همه آسوده بخفتند به کاشانه ی خویش
بستر از خاکم و بالین من آجر کردند
ای خوش آنان که " حسان " یار عدالت گشتند
یا به اهل ستم اظهار تنفر کردند