خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

 آپارات خیمه
خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

این دشت با اراده ی زینب اداره شـد
در دست جبر اوست همه اختیارها

تاسیس وبلاگ
18 شهریور 1392

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

حسین40

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


کوفیان! من پسر فاطمه؛ مصباح هدایم

پسر خون خدا، خون خدا، خون خدایم

گُهر بحر نبوت، ثمر نخل ولایت

سومین حجت و پنجم نفر از آل کسایم

روح ریحان نبی، نجل علی یوسف زهرا

پای‌ تا سر همه قرآن رسول دو سرایم

شرر قهر خدا سر زند از آتش خشمم

رحمت واسعه ی حق، نفس روح‌ فزایم

خلق ناگشته جهان، دور سرم گشته شهادت

خوانده‌ اند از شب میلاد، امام شهدایم

صاحب سِرّ هو الحق و هو الحی و هو الهو

عبدم و آینه ی غیب خداوند ‌نمایم

کعبه و حجر و حطیم و حرم و ذکر و طوافم

نیت و رکن و مقام و حجر و سعی و صفایم

بوده هر روز، نبی زائر اعضای وجودم

بر سراپای، زده بوسه به هر صبح و مسایم

چه سراسر بگذارید به خاک قدمم رو

چه بِبُرّید در این دشت بلا سر ز قفایم

به لب آب، لب تشنه بِبُرّید سرم را

که به خون، زنگ ز آیینه ی قرآن بزدایم

من به خود نامدم ای قوم، در این وادی سوزان

نه مگر این که شما نامه نوشتید بیایم؟

عجبا! ماه حرام است و حلال آمده خونم

به چه تقصیر خدا را چه بود جرم و خطایم؟

به سویم راه نگیرید که من رهبر دینم

به رویم آب نبندید که مهمان شمایم

عهد و پیمان من و دوست همین بود از اول

که به شمشیر شما سینه ی خود را بگشایم

گشته هر زخم تنم یک گل لبخند به پیکر

بشتابید که من عاشق شمشیر بلایم

اگر از چرخ بریزد به سرم شعله ی آتش

یا ببارد به تن از چارطرف تیر جفایم

اگر از سمّ ستوران شکند سینه و پشتم

و گر از تیر، بدن بال درآرد چو همایم

اگر از نیزه شکافید دلم را، گلویم را

آن‌ چنانی که زند خون گلو موج ز نایم

اگر از حنجر ببریده به دروازه ی کوفه

بشنود از سر نی زینب مظلومه صدایم

ندهم دست به دشمن ندهم دست به دشمن

گر دوصد بار کنید از دم شمشیر، فدایم

پرورش یافته ی دامن زهرای بتولم

مرگ، خوش‌ تر بود از بیعت فرزند زنایم

من و ذلت، من و خفت، من و خاری، من و خذلان؟

شرفم گفته که رخ جز به در دوست نسایم

به خدا خم نشوم خم نشوم پیش ستمگر

به خدا غیر خدا غیر خدا را نستایم

بگذارید که لب‌ تشنه شوم فانی فی‌ الله

بگذارید شود خون گلو آب بقایم

بگذارید که زینب بدنم را نشناسد

بگذارید بگریند عزیزان به عزایم

بگذارید زند زخم تنم خنده به شمشیر

بگذارید که تا حشر بگریند برایم

گرچه فریاد کشیدم، نرسیدید به دادم

همه دانید که من دادرس روز جزایم

جگر سوخته و اشک روان دادمش آری

تا که «میثم» برساند به همه خلق، ندایم

نظرات  (۰)

از نظرات خوب خود ما را بهره مند سازید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما