ادامه ی شعردر ادامه ی مطلب
در نمازم مستم امشب در سرم هوهوی کیست ؟
قامتم راکی ببندم ؟ قبله اصلا سوی کیست ؟
گیرم آنچه در مقاتل آمده افسانه است
بوی خون می آید از مهر نمازم بوی کیست ؟
سنگی آمد از مقابل بین ابروها نشست
هیچ محرابی نمی داند که این ابروی کیست ؟
با سرِ انگشت دارد ذکر می گوید هنوز
آه این دستی که افتاده زمین بازوی کیست ؟
بر سر نی رفته و کمتر نگاهش می کند
خواهرش می پرسد از خود چشم هایش سوی کیست ؟
نیزه داران پشت سر گاهی زنی را دیده اند
این ردِ خون پس بگو جامانده از پهلوی کیست ؟