ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هستم در آستانه ی عشقت گداترین
در بین سائلان تو بی دست و پاترین
واضح ترین تجلی ذات خدایی و
من عاشقم به روی شبیه خداترین
کام مرا به تربت تو باز کرده اند
نوزاد بوده ام که شدم مبتلاترین
نفسی لک الفدای من و ما کجا رود
وقتی خدا برای تو شد خون بهاترین
تأثیر اشک زینب و خون گلوی توست
که ذره ذره خاک تو باشد شفاترین
هر روز مادرت ز غمت گریه می کند
آری هم اوست بهر تو صاحب عزاترین
امشب بیا دعای مرا مستجاب کن
ما را ز خیل سینه زنانت حساب کن