ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کمی شکوفه و شبنم برای من کافی ست
دو شاخه گل ، گل مریم برای من کاف یست
برای از تو سرودن برای بارش شعر
شب و سکوت و کمی غم برای من کافی ست
قسم به هاجر و آن چشم های شرم آلود
که یک پیاله ی زمزم برای من کافی ست
از این بهشت محبت مرا مکن بیرون
هبوط حضرت آدم برای من کافی ست
نگو ابوذر این قوم را کجا بردند
همان حکایت میثم برای من کافی ست
نشسته ام چو " بحیرا " به دیر غم هایم
سروش آمدنت هم برای من کافی ست
بیا که طاقت لبخند کوفیانم نیست
غروب ظهر محرم برای من کافی ست