ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شبیه جام ، که دنبال باده آمده است
برای رفع عطش دل به جاده آمده است
دلی که اهل نظر می شوند تسلیمش
اراده کرده ای و بی اراده آمده است
به هر طریق که می شد گذشته از همه چیز
در این طریق اگر صاف و ساده آمده است
به سمت طور قدم می زنم شبیه کلیم
بگو به کفش ، که بی استفاده آمده است
شریک ذرّه ای از درد خانواده ی توست
کسی که در پی او خانواده آمده است
بزرگ زاده ی عالم ، ببین ز سمت نجف
هزار طائفه چون بنده زاده آمده است
به عشق ساقی بی دست کربلات ، ای شاه
چه قدر مستِ دل از دست داده آمده است !
به جای طفلک جا مانده در خرابه ی شام
چه قدر " بچّه سه ساله " پیاده آمده است !