ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تا حضور تو دل خسته مسافر شده است
توشه بر داشته از گریه و زائر شده است
دیرگاهی است که مانند کبوتر ؛ جبریل
روی دیوار بقیع تو مجاور شده است
سینه ات مشرق الانوار هزاران سینا
موسی معرفت از طور تو ظاهر شده است
از همان روز که شد " علم الاسما " آغاز
علم شاگرد تو یا حضرت باقر شده است
کرسی و لوح و قلم آینه ی کشف و شهود
مصدر فیضی و حکمت ز تو صادر شده است
قطره از طینت دریاست همه می دانند
هر که شاگرد تو شد جزو مفاخر شده است
به سلامی که ز لب های رسول آورده است
مست از جام تماشای تو "جابر " شده است