ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بسم حق ، بسم محمد ، بسم سلطان نجف
سینه ام آتش گرفت از داغ هجران نجف
تشنه ام من تشنه ی خورشید تابان نجف
" گر زبانزد هست گرمای بیابان نجف
می دمد خورشید از چاک گریبان نجف "
مرتضی انداخت با یاری زهرا سفره ای
بین صحرا ، بین دریا ، در ثریا سفره ای
پهن شد در عرش ، نزد حق تعالی سفره ای
" سفره ی مولاست گر پهن است هر جا سفره ای
عرش هم باشیم اگر هستیم مهمان نجف "
تشنه ایم و دست از کوزه کشیدن کار ماست
صبح تا شب سختی روزه کشیدن کار ماست
از طعام دیگران پوزه کشیدن کار ماست
" دور تا دور حرم زوزه کشیدن کار ماست
میشود نوح نبی وقتی نگهبان نجف "
بی ولای مرتضی نیت نکردم هیچ وقت
جز برای مرتضی خدمت نکردم هیچ وقت
در نجف احساس غم ، غربت ، نکردم هیچ وقت
" آرزوی دیدن جنت نکردم هیچ وقت
من خوشم با دیدن ریگ بیابان نجف "
می شود ذکر قنوتش یا علی و فاطمه
منتهای حاجتش تنها علی و فاطمه
کار دارد در دو عالم با علی و فاطمه
" نیست مدیون کسی الا علی و فاطمه
هر کسی که رفت زیر دِین ایوان نجف "
در قنوتم ، در میان ربنا اغفرلنا
دیده ام افتاد بر انگشترم بین دعا
زیر لب با چشم تر خواندم همین یک بیت را
" به قنوت ما نمی آید عقیق هیچ جا
می خرم انگشتر از ملک سلیمان نجف "
در دو عالم عبد دربار بتول و حیدریم
سالیانی هست سربار بتول و حیدریم
شاکر الطاف بسیار بتول و حیدریم
" ما سر و جانی بدهکار بتول و حیدریم
سر به قربان مدینه جان به قربان نجف "
هستی الله در هست حسین است و علی
خلقت عالم همه پست حسین است و علی
هر دل آزاده ای مست حسین است و علی
" رزق آب و نان ما دست حسین است و علی
سال ها خوردیم آبِ کربلا ، نانِ نجف "
از نفس هایم دوباره آه دارد می رسد
وقت دیدار گدا و شاه دارد می رسد
بوی عطر سیب ثارالله دارد می رسد
" نیمه ی ماه رجب از راه دارد می رسد
کربلای ما چه شد دستم به دامان نجف"