خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

 آپارات خیمه
خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

این دشت با اراده ی زینب اداره شـد
در دست جبر اوست همه اختیارها

تاسیس وبلاگ
18 شهریور 1392

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

حسین48

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


باغبان از بهر گل‌هایت گلاب آورده‌ام

بحر بحر از چشم گریان بر تو آب آورده‌ام

روی نیلی گیسوی از خون خضاب آورده‌ام

پرچم پیروزی از شـام خـراب آورده‌ام

آه دل را آتش فریـاد کـردم یـا حسین

شام ویران را حسین‌آباد کردم یا حسین


خواهرم در این سفر فریاد عاشورا شدی

یاس بـاغ وحیِ من نیلوفر صحرا شدی

با کبودی رخت مهرِ جهان ‌آرا شدی

هر چه می‌بینم شبیهِ مادرم زهرا شدی

بارها جان دادی اما زنده‌تر گشتی بیا

دست بسته رفتی و پیروز برگشتی بیا


من خدا را آیت فتح و ظفر بودم حسین

با سرت تا شام ویران هم‌سفر بودم حسین

بر دل دشمن ز خنجر تیزتر بودم حسین

دختران بـی‌پناهت را سپـر بودم حسین

بس که آمد کعب نی از چار جانب بر تنم

گشت سر تا پا تنم نیلی‌تر از پیراهنم


زینبـم، پیـروز میـدان بـلا دیدم تو را

فـاتح روز نبـردِ ابتـلا دیـدم تـو را

لحظه لحظه قهرمان کربلا دیــدم تو را

خوانده‌ام قرآن و در طشت طلا دیدم تو را

تو نگه کردی و دشمن چوب می‌زد بر لبم

بـر نگاهِ درد خیزت گریـه کـردم زینبم  


در کنار طشت چندین طایر افسرده بود

هم لب تو، هم دل مجروح من آزرده بود

کاش چوب آن ستمگر بر لب من خورده بود

کاش پای صوت قرآن تو زینب مرده بود

من که صبرم غمت برجان خریدم یا حسین

در کنـار طشت پیـراهن دریدم یا حسین


خواهرم آن شب که در ویرانه مهمانت شدم

بـا سـر ببْریـده‌ام شمـع شبستـانت شـدم

شستشو از گرد ره با اشک چشمانت شدم

چشم خود بستم، خجل از چشم گریانت شدم

دخترم پرپر زد و جان داد دیدم خواهرم

زد نفس تا از نفس افتاد دیدم خواهرم


یا اخا آن شب تو کردی با سر خود یاری‌ام

ورنه می‌شد سیل خون در دیده اشکِ جاری‌ام

مـاند چون بغض گلـو در سینه آه و زاری‌ام

کاش می‌مردم من آن شب زین امانت داری‌ام

دختر مظلومه‌ات با دست زینب دفن شد

حیف او هم مثل زهرا مادرت شب دفن شد


جان خواهر من سر نی سایه‌بانت می‌شدم

نیمـه‌های شب چـراغ کـاروانت می‌شدم

بـا اشـارت‌های چشمم، ساربانت می‌شدم

گه جلو، گه پشت سر، گه هم‌عنانت می‌شدم

یاد داری سنگ زد از بام، خصمم بر جبین

از فـراز نـی سـرم افتـاد بر روی زمین


«یا اخا» خون ریخت از فرق تو و چشم ترم

تا سرت افتاد از نی، سوخت جان و پیکرم

من زدم بر سینه، سیلی زد به صورت، مادرم

کاش پیش سنگ آن ظالم سپر می‌شد سرم

قصۀ سنگ و جبین، بار دگر تکرار شد

راس تو افتاد از نی، چشم زینب تار شد


جان خواهر این مصائب در رضای دوست بود

گـر سـرم افتـاد از نـی، پیش پای دوست بود

بـر فـراز نـی مـرا حـال و هوای دوست بود

ایـن اسـارت، این شهادت، از برای دوست بود

تا در اطراف سر من طایر دل پر زند

شعلۀ فریاد تو از نظم «میثم» سر زند


نظرات  (۰)

از نظرات خوب خود ما را بهره مند سازید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما