خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

 آپارات خیمه
خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

این دشت با اراده ی زینب اداره شـد
در دست جبر اوست همه اختیارها

تاسیس وبلاگ
18 شهریور 1392

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

9

دریافت فایل صوتی


متن شعر در ادامه ی مطلب


آقا جون نذرمه شیرخواره ی من 

همیشه به زیر سایه ات بمونه

پسره یا دختره فرق نداره

آرزومه با ولایت بمیره

آقاجون نذرمه طفل کوچیکم

برای تو مایه ی  امید بشه

تو رکابت بمونه تا جون داره

آخرش پیش چشات شهید بشه

آقاجون، نذرمه بچه ام یک روزی

نور دیده های مادرش بشه

توی سختی ها مثل اصغر تو

حامی امام و رهبرش بشه

آقاجون عنایتی کن به دلم

که دلم رو به دل رباب بدم

یاد اصغر می کنم، شیر جای خود

روم نمیشه به عزیزم آب بدم


*** 


من توی گهواره، تو راهی سفر

سرباز آخرِت علی، رو با خودت ببر

کجا می خوای بری، چرا منو نمی بری

اگر شش ماهه هم باید، بشم شهید آخری

می خوام فداییِ تنهائیهات بشم

مثل داداش علی، منم می خوام فدات بشم

با اینکه تشنمه، بابا می خوام باهات بیام

دارم تو خیمه می میرم، ببین خونی شده لبام

می خوام با غربت تو همسفر بشم

من کوچیکم ولی، می خوام برات سپر بشم

داغ جدائیتو حالا رو دل من نذار

بابا، تا که منو داری دیگه سپر می خوای چیکار

راهی میدونه تو آغوش باباش

اومد و می خونه رجز با سوز گریه هاش

با اولین رجز براش کمون کشیده شد

هنوز جلو نیومده، علی گلوش بریده شد



*** 


تویی برتر از تو، ندیدم در این دشت حیدرتر از تو

علی اصغری و ولی در جهان نیست اکبرتر از تو

به گوشَت پدر گفت علی اکبرم گشت اصغرتر از تو

خود آب آور، ندیده کسی آب آورتر از تو

بگو با ربابت که آغوش تیر است مادرتر از تو

سر نیزه ها نیست به تایید سردارها سرتر از تو


*** 


کمان را نگه داشت

سه شعبه سه دستی دهان را نگه داشت

پس از تیر خوردن

خدا چند لحظه زمان را نگه داشت

پسر را زد و

آه برای پدر توان را نگه داشت

پس از ضربه نامرد

به زحمت دو دستی کمان را نگه داشت

برای رقیه

علی تا دم خیمه جان را نگه داشت

زمین تا نیافتد

به خون دلش آسمان را نگه داشت

......................

کمان باز شد

دریغا به حد توان باز شد

چنان که حسین

پس از ضربه ی تیر جانباز شد

چنان خورد که

گلو تا خود استخوان باز شد

به حدی که آه

گلو تیر خورد و دهان باز شد

به خون علی

سر بغض هفت آسمان باز شد

نه حق می دهم

اگر روضه ی روضه خوان باز شد

که در وقت دفن

......................

پر را کشیدند

در آشیان بال کبوتر را کشیدند

نامرد مردم

خلخال های پای دختر را کشیدند

خورشید از شرم

گم شد همین که دید معجر را کشیدند

از کنجکاوی

بر خاک پشت خیمه خنجر را کشیدند

با فکر یک گنج

از حاک با سر نیزه اصغر را کشیدند

خنجر نمی خواست

یک عده پیکر عده ای سر را کشیدند

نظرات  (۰)

از نظرات خوب خود ما را بهره مند سازید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما