خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

 آپارات خیمه
خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

این دشت با اراده ی زینب اداره شـد
در دست جبر اوست همه اختیارها

تاسیس وبلاگ
18 شهریور 1392

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

۳۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهادت حضرت امام موسی کاظم علیه السلام» ثبت شده است

013

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


قیاسی ساده می بندم امامی با پیمبر را

غم موسی بن عمران و غم موسی بن جعفر را

دوتا موسی که هر دو رهبری کردند در عالم

یکی قوم مسلمان را و آن یک قوم کافر را

مسافر کربلا

012

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ﺳﺮﺷﺎﺭ ﺍﺷﮑﻢ ﺣﺎﻝ ﭼﺸﻤﻢ ﺳﺨﺖ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﺍﺳﺖ 

ﺳﻬﻢ ﺩﻝ ﻃﻮﻓﺎﻧﯽ ﺍﻡ ﺍﻣﺸﺐ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ 

ﺁﺯﺭﺩﻩ ﺍﻡ ﺍﺯ ﮔﺮﺩﺵ ﺍﯾﻦ ﭼﺮﺥ ﺑﺎﺯﯾﮕﺮ 

ﻣﻄﻤﻮﺭﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﺧﻤﻪ ﯼ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﻭ ﺣﯿﺮﺍﻧﯽ ﺍﺳﺖ 

مسافر کربلا

010

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


هر عاشق سرگشته ای که غرق حیرانی ست

آقاست مادامی که در دام تو زندانی ست

در سینه ام جز مهر تو جاری نخواهد شد

با شوق مدح تو لبم گرم غزل خوانی ست 

مسافر کربلا

003

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


دارد نشان یوسف از زندان بر شانه های باد می آید

اما نمی دانم چرا دارد پیراهن از بغداد می آید

وَاجعل مِن اَهلی خواند و هارون را ، موسی کنار خود برادر دید

موسی بن جعفر را چرا هارون با منطق بیداد می آید

مسافر کربلا

006

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


کاش از او خبری را به پسر می بردند

که برای پدرش خون جگر می بردند 

همه از غصه ی زندان بلا بی خبرند

لااقل کاش به معصومه خبر می بردند 

مسافر کربلا

004

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


چه می فهمم من از درد و مصیبت های در زندان 

که می خواهم بخوانم روضه ی آقای در زندان 

فقط این را بگویم فکر و ذکر دخترش این است

چه آید نیمه شب ها بر سر بابای در زندان 

مسافر کربلا

003

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


دیوان شاعران همه از عشق دم زدند

یعنی برای شرح نگاهش قلم زدند 

بدکاره هم به یُمن سجودش انابه کرد

بعدش غزل غزل همه حرف از صنم زدند 

مسافر کربلا

010

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


دوباره سائلی آمد به دربار تو یا سلطان

دوباره بر سر خوانت شده ریزه خورت مهمان

اگر روزی کند مادر به دردت می خورم آخر

مگر صحن و سرای تو نمی خواهد سگ دربان ؟

مسافر کربلا

013

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


 از زخم و درد و رنج ها منظومه دارم

از عمر خود پرونده ای مختومه دارم

دردی شبیه مادر مظلومه دارم

امشب هوای دخترم معصومه دارم

مسافر کربلا

012

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


در این زندان که ره بسته است پرواز صدایم را

نمی بینم کسی را جز خودم را و خدایم را

سرم را می گذارم روی زانوهای لرزانم

یکایک می شمارم غصه های زخم هایم را

مسافر کربلا

011

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را

خواندیم بعد از ربنا باب الحوائج را

روزی ما کرده خدا باب الحوائج را

از ما نگیرد کاش "یا باب الحوائج " را

مسافر کربلا

009

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


حساس ترین آینه را می بردند

بر شانه ی سنگ ها ، کجا می بردند ؟

با این که سلیمان زمانت بودی

تابوت تو را غلام ها می بردند

مسافر کربلا

009

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


چشم هایت اگر چه طوفانی

قلبت اما صبور و آرام است

شوق پرواز در دلت جاری ست

شب اندوه رو به اتمام است

مسافر کربلا

008

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


پر بسته بود ... وقت پریدن توان نداشت

مرغی که بال داشت ولی آسمان نداشت

خو کرده بود با غم زندان خود ولی

دیگر توان صبر در آن آشیان نداشت 

مسافر کربلا

007

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


گوشه ی دخمه خلوتی دارد

کوه طورش همین سیه چال است

نمکِ آخرِ مناجاتش

روضه های شهید گودال است

مسافر کربلا

005

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ناگهان خلوت من با زدنی ریخت به هم

مجلس ذکرِ مرا بد دهنی ریخت به هم 

رویِ این ساقِ ترک خورده بلندم کردند

استخوانم پسِ هر پا شدنی ریخت به هم

مسافر کربلا

004

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


زندان صبر بود و هوای رضای او

شوقش کشیده بود به خلوت سرای او

زندان نبود ، چاه پر ازکینه بود و بس

زنده به گور کردن آیینه بود و بس

مسافر کربلا

001

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


زیر سنگینی زنجیر سرش افتاده

خواست پرواز کند دید پرش افتاده

می شود گفت کجا تکیه به دیوار زده ست

بس که شلاق به جان کمرش افتاده

مسافر کربلا

011

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


در میان هلهله سوز و نوا گم می شود

زیر ضرب تازیانه ناله ها گم می شود 

بس که بازی می کند زنجیر ها با گردنم

در گلویم گریه های بی صدا گم می شود 

مسافر کربلا

010

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


مردی که نام دیگر او "آفتاب" است

بین غل و زنجیر هم عالی جناب است

حبل المتین ماست یک تار عبایش

این مرد از نسل شریف بوتراب است

مسافر کربلا

008

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


زندان رواق روشنی شد غرق نورت

دیوارها نمناک از شرم حضورت

دهلیزها مستند هنگام عبورت

زنجیر تسبیحی به دستان صبورت

مسافر کربلا

007

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


چشم هایش همه را یاد خدا می انداخت

لرزه بر جان و دل تک تک ما می انداخت

پا برهنه همه بر بُشر شدن مشتاقیم

نظری کاش که بر ما ، گذرا می انداخت

مسافر کربلا

006

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


خورشید کبود و نیلی و مخمل کوب !

دیدیم تو را چه دیر در سمت غروب

در مغرب شانه های ترکان سیاه

بی غسل و کفن به روی یک تخته ی چوب

مسافر کربلا

002

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


در دل خاکم و امّید نجاتی دارم

در دل امّید و به لب ها صلواتی دارم

مرگ ، همسایه ی دیوار به دیوار من است

منم آن زنده که هر شب سکراتی دارم

مسافر کربلا

001

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


آهسته گذارید روی تخته تنش را

تا میخ اذیت نکند پیرهنش را

اصلاً بگذارید رویِ خاک بماند

زشت است بیارند غلامان بدنش را

مسافر کربلا

07

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


زندان گرفته 
حتی صدای مرد زندان‌بان گرفته
حتی زنی بد
از ساحتش بوی خوش ایمان گرفته
زنجیر و پابند
از استخوان‌هایش توان و جان گرفته
مسافر کربلا

06

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


دستی رسید بال و پرم را کشید و رفت

از بال من شکسته ترین آفرید و رفت

خون گلوی زیر فشارم که تازه بود

با یک اشاره روی لباسم چکید و رفت

مسافر کربلا

05

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


می خواستند داغ تو را شعله ور کنند

وقتی که سوختی همه را با خبر کنند

می خواستند دفن شوی زیر خاک ها

تا زنده زنده از سر خاکت گذر کنند

مسافر کربلا

03

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


اشک زنجیر به حال بدنم میریزد

گریه بر بی کسی زخم تنم میریزد 

آسمان راه گلوی قفسم را بسته

عرق بال من از پیرهنم میریزد

مسافر کربلا
دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما