دوباره گفتم : دیگر سفارشت نکنم | وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها | محمدمهدی سیار

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

دوباره گفتم : دیگر سفارشت نکنم

دوباره گفتم : جان تو و حسین ، پسر !

دوباره گفتم و گفتی : " به روی چشم عزیز ! "

فدای چشمت ، چشم تو بی‌ بلا مادر

بسم رب تمام شاعرها | مناجات با حضرت امام حسین علیه السلام | یدالله شهریاری

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

بسم رب تمام شاعرها

شاعرانی که از شما گفتند

بسم رب تمام ذاکرها

ذاکرانی که از شما گفتند

خاکستر وجود مرا می دهد به باد | شهادت حضرت امام جواد علیه السلام | محمود مربوبی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

خاکستر وجود مرا می دهد به باد

سنگینی عزای تو یا حضرت جواد

تشنه ، میان خانه ی خود دست و پا زدی

یک جرعه آب ، همسر تو ، دست تو نداد

تشنه ی آب و عاطفه هستی | شهادت حضرت امام جواد علیه السلام | وحید قاسمی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

تشنه ی آب و عاطفه هستی

از نگاهت فرات می ریزد

از صدایِ گرفته ات پیداست

عطش از ناله هات می ریزد

 

این قاسطین که قلب شما را شکسته اند | مدافعان حرم | نوید اطاعتی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

این قاسطین که قلب شما را شکسته اند

قوم به جای مانده ز آل امیه اند

تعجیل کن امام زمان ، این حرامیان

در فکر انهدام ضریح رقیه اند

قسمت این بود بال و پر نزنی | مصیبت حضرت امام سجاد علیه السلام | وحید قاسمی

 

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

قسمت این بود بال و پر نزنی

مرد بیمار خیمه ها باشی

حکمت این بود روی نی نروی

راوی رنج نینوا باشی

کوچه های مدینه و بوی | مصیبت حضرت امام سجاد علیه السلام | علی اکبر لطیفیان

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

کوچه های مدینه و بوی

زخم های تنی که می آید

چشم های سپید یعقوب و

بوی پیراهنی که می آید

آفتاب غرور ایلت را | مصیبت حضرت علی اکبر علیه السلام | وحید قاسمی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

آفتاب غرور ایلت را

با نگاهت به جنگ شب بردی

زخم های جمل دهان وا کرد

تا که نام " علی " به لب بردی

قدم می زد تو میدون ، مثلِ یه شیر بیشه | حضرت علی اکبر علیه السلام | وحید قاسمی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

قدم می زد تو میدون ، مثلِ یه شیر بیشه

واسه علی اکبر ، حریف پیدا نمی شه

سپاه شام و کوفه ، نقشه هاشون بر آبه

آخه علی اکبر ، نوه ی بوترابه

نیزه ای از گلوی یک غنچه | مصیبت حضرت علی اصغر علیه السلام | رحمان نوازنی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب 

نیزه ای از گلوی یک غنچه

از سه جا انشعاب می گیرد

از یکی خون و از یکی شیر و

از یکی سهم آب می گیرد