ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تا اشک هست در بصرم گریه می کنم
با این توان مختصرم گریه می کنم
تنها نه با دو چشم ترم گریه می کنم
با خون مانده بر جگرم گریه می کنم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تا اشک هست در بصرم گریه می کنم
با این توان مختصرم گریه می کنم
تنها نه با دو چشم ترم گریه می کنم
با خون مانده بر جگرم گریه می کنم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آن گل که دین و مکتب از او آبرو گرفت
گل های باغ عشق از او رنگ و بو گرفت
بهر نماز عشق به محراب معرفت
از چشمه سار چشم تر خود وضو گرفت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
زهر هشام ، بر دل و جانت شراره زد
داغی بزرگ بر جگر سنگ خاره زد
در شرح حال گریه ی سجّاده ی تو بود
حرفی که ماه در دل شب با ستاره زد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
وقت باران ؛ داغ چشم تر عذابم می دهد
آب می نوشم غم حنجر عذابم می دهد
شیرخواره سیر باشد زود خوابش می برد
از عطش بی خوابی اصغر عذابم می دهد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مثل شمعی به روی خاک چکیدن سخت است
با پر و بال پر از زخم پریدن سخت است
تا چهل سال فقط آه کشیدن سخت است
یاد گودال و حرم جامه دریدن سخت است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
همین که داغ رسید عمه را صدا کردی
نشستی و وسط خیمه ها دعا کردی
چقدر داغ که در نیم روز دیدی تو
چقدر عمر که دائم خدا خدا کردی
بین نماز ، وقت دعا گریه می کنی
با هر بهانه در همه جا گریه می کنی
در التهاب آهِ خودت آب می شوی
می سوزی و بدون صدا گریه می کنی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مرغ دل باز هم غزل خوان شد
پنجمین روزِ ماه شعبان شد
دو سه روزی به کربلا رفت و
حال آمد دخیل سلطان شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ساقی ز پشت پرده ، تا که برون شد امشب
مستی عاشقان از حدش فزون شد امشب
چشم خمار و مستم یکباره خون شد امشب
بعد از دو شب گدایی وقت جنون شد امشب
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
السلام علیکَ یا اول
السلام علیکَ یا آخِر
السلام علیکَ یا باطن
السلام علیکَ یا ظاهِر
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سجاده ایم پهن برای دعا شدیم
نائل به همنشین شدن اولیاء شدیم
تاثیر کرد خصلت خوبان به روی ما
از یمن سجده های سحر با خدا شدیم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
همین که عطر تو را با خودش بیارد باد
به خاکِ پات می اُفتیم ، هرچه بادا باد
هزار مرتبه ممنون چشم مست توایم
از این که قرعه ی مستی به نام ما افتاد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بسته ست همه ی پنجره ها رو به نگاهم
چندی ست که گم گشته ی در نیمه ی راهم
حس می کنم آیینه ی من تیره و تار است
بر روی مفاتیح دلم گرد و غبار است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
زهر اشکی شد و کانون دعا را سوزاند
بند بند من افتاده ز پا را سوزاند
آسمان تار شد و جرعه ی آبی این زهر
پاره های جگر غرق بلا را سوزاند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
غمگین تر از پاییزم و ابر بهارم
از من گرفته کربلا دار و ندارم
ماندم تک و تنها در این شهر مدینه
رفته است دیگر دلخوشی از روزگارم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ذکر مصیبت میکند : الشام الشام
تا یاد غربت میکند : الشام الشام
منزل به منزل درد و داغ و بی کسی را
یک جا روایت میکند : الشام الشام
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر صبح و ظهر و شام و سحر ضجه میزنی
همراه اشک و سوز جگر ضجه میزنی
سجاد خانواده ای و وقت نافله
بر آخرین نماز پدر ضجه میزنی
بغضش شکست زخم دلش بی حساب شد
سجاده اش معطرِ با اشک ناب شد
او سید البکاء حسینیه ی خداست
گریه سپاه او شد و پا در رکاب شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از سکوتم صدا درست کنید
ذکر یا ربنا درست کنید
ببرید و بیاورید مرا
بلکه از من گدا درست کنید