خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

 آپارات خیمه
خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

این دشت با اراده ی زینب اداره شـد
در دست جبر اوست همه اختیارها

تاسیس وبلاگ
18 شهریور 1392

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

۵۵ مطلب با موضوع «اهل بیت علیهم السلام :: امام صادق علیه السلام» ثبت شده است

004

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


به غمزه ای نظرت صد مه و ستاره کشید

نظاره ی تو ابوحمزه و زراره کشید

غریب هستی و چون مادرت نشد آقا

سر مزار شما گنبد و مناره کشید

مسافر کربلا

003

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


بر هم نزن نماز مرا ، بی هوا نزن

حالا که می زنی ، جلوی آشنا نزن

سجاده و عبای مرا می کِشی ، بکش

اما لگد به تربت کرب و بلا نزن

مسافر کربلا

091

جهت دریافت فایل های صوتی به ادامه ی مطلب مراجعه نمایید .


مسافر کربلا

005

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


از سوز زهر آب شد از پای تا سرم

با اشک هم قدم شده ساعات آخرم

پایم به سوی قبله ، لبم غرق خون شده

دیگر رمق نمانده به اعضای پیکرم

مسافر کربلا

004

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


حتی در آن لحظه که جسمش نیمه جان است

آقا به فکر ساعت و وقت اذان است

او سنگِ ما را نیمه شب بر سینه می زد

آقای ما از بس که خوب و مهربان است

مسافر کربلا

003

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


در محضرت اصول صداقت به هم نخورد

جمله که هیچ واو روایت به هم نخورد

ای در خدا فنا شده ، بر دیدن شما

هفتاد سال پلک عبادت به هم نخورد

مسافر کربلا

002

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


دوّمین بار است در شهر نبی ، در سوخته

خانه ی امنی به دست یک ستمگر سوخته

کمتر از خون گریه کردن حقّ این مرثیّه نیست

کآستان صادق آل پیمبر سوخته 

مسافر کربلا

008

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ما بی وجود لطف تو مذهب نداشتیم

در دین و علم این همه منصب نداشتیم

نورت اگر نبود به جز شب نداشتیم

ذکر حسین جان به روی لب نداشتیم

مسافر کربلا

006

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


دارم هوای تربت شیخ الائمه

چشمم به دست رحمت شیخ الائمه

منت خدایی را که ما را خلق کرده

از خاک پای حضرت شیخ الائمه

مسافر کربلا

007

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


زخمی که هست بر جگر من جدید نیست

سوزانده جانم و به اجل هم امید نیست

آتش کشیده اند در خانه ی مرا

این کارها ز دشمن حیدر بعید نیست

مسافر کربلا

005

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


مباد آن که عبای تو یک کنار بیفتد

میان راه ، تن تو بی اختیار بیفتد

تورا خمیده خمیده میان کوچه کشیدند

که آبروی نجیبت از اعتبار بیفتد

مسافر کربلا

002

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


آتشی باز فراهم شده و بر در خورد

دست زهرا وسط عرش به روی سر خورد

بی عبا بود که در کوچه کشیدند او را

پسر حضرت حیدر به غرورش بر خورد

مسافر کربلا

007

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


شهپر جبریل در صحن و سرایت ریخته

کهکشان ها چون غباری در هوایت ریخته

ماه ، شمع روشن شب های عرش خاکی ات

بـوسه ی خورشید هم پایین پایت ریخته

مسافر کربلا

003

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


 هر کس دلش ز مهر و ولای تو عاری است

هر لحظه اش بدون تو بی بند و باری است

ما جار می زنیم که آقایمان تویی

شیخ الائمه ! نوکریت افتخاری است 

مسافر کربلا

006

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


پیرمردی بین آتش از نوا افتاده است

رهبری تنها میان کوچه ها افتاده است

با رخی نیلی به یاد مادرش فریاد زد

ماجرای کوچه بهرم خوب جا افتاده است

مسافر کربلا

004

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


مردی غروب کرد وقتی افق شکست

خورشید دیگری جای پدر نشست

او یک امام بود هر چند بی قیام

او یک رسول بود جبریل شاهد است

مسافر کربلا

007

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

بیاموزند تا در مکتبت ، مردم صداقت را

به نام تو سند کردند شش دانگ ولایت را

تو را از شش جهت خواندند مولای ششم چون که

به دست خویشتن داری زمام کلّ خلقت را

مسافر کربلا

004

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


بگذارید از این خانه عبا بردارد

لااقل رحم نمایید عصا بردارد

بگذارید در این حلقه ی دود و آتش

طفل ترسیده از این معرکه را بردارد

مسافر کربلا

022

جهت دریافت کامل مراسم " ولادت حضرت محمد و حضرت امام صادق علیهما سلام " به ادامه ی مطلب مراجعه نمایید 

مسافر کربلا

024
جهت دریافت کامل مراسم " ولادت حضرت محمد و حضرت امام صادق علیهما سلام " به ادامه ی مطلب مراجعه نمایید 
مسافر کربلا

007

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


لب نگار که باشد رطب حرام بود

زمان واجبمان مستحب حرام بود

فقیه نیستم اما به تجربه دیدم

بدون عشق ؛ مناجات شب حرام بود

مسافر کربلا

006

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


در آسمان چشم تو رأفت گذاشتند

آثاری از طلوع محبت گذاشتند

با خلقت تو ای همه ی آبروی خلق

منّت سر اهالی خلقت گذاشتند

مسافر کربلا

 

011

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


غروب سرخ نگاهش به رنگ ماتم بود

غریب شهرِ خودش نه ، غریب عالم بود

چقدر روضه ی کرب و بلا به پا می داشت !

به روی سر در خانه همیشه پرچم بود !

مسافر کربلا

012

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


کشید بند طناب و شما زمین خوردی

شبیه مادرتان بی هوا زمین خوردی

 تمام آینه ها ناگهان ترک خوردند

 مگر چه قدر شما با صدا زمین خوردی؟

مسافر کربلا

010

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


تیره ای از تبار تاریکی

 آبروی مدینه را بردند

پا برهنه بدون عمامه

دست بسته...تو را کجا بردند!؟

مسافر کربلا

009

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


گوشه ای از حرای حجره ی خویش

نیمه شب ها ، خدا خدا می کرد

طبق رسمی که ارث مادر بود

مردم شهر را دعا می کرد

مسافر کربلا
دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما