ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باز از عرش غزل های مرا آوردند
شیشه ناب عسل های مرا آوردند
باز آغوش در آغوش دلم را بردند
طعم شیرین بغل های مرا آوردند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باز از عرش غزل های مرا آوردند
شیشه ناب عسل های مرا آوردند
باز آغوش در آغوش دلم را بردند
طعم شیرین بغل های مرا آوردند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گله و گریه ام از مصرع آهی طی شد
شب باران زده با نور نگاهی طی شد
بین موی تو گرفتار شده دست و دلم
روز من در گذر از راه سیاهی طی شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گفتم حسین و میل پریدن شروع شد
در سینه ام،دوباره، تپیدن شروع شد
واژه به حد وصف تو شرمنده ام که نیست
اما تو خواستی و دمیدن شروع شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
وقتی که می رفتند دنیا گریه می کرد
شهر مدینه مثل زهرا گریه می کرد
وقتی که می رفتند پشت پای آنها
چشمان جبرائیل حتی گریه می کرد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای دامنه ی وصف تو گسترده به عالم
المنة لله که تویی سید خاتم
ای رحمت رحمان به تو تفویض محمد
ریزد ز سر انگشت تو صد حضرت حاتم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
وصف تو را خدا به بیانی رسا نوشت
روز ازل به یمن شما « هَل اَتی » نوشت
زیباترین قصیده ی خلقت کلید خورد
آن جا که استعاره ی چشم تو را نوشت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
امروز قلب عالم و آدم حرای توست
این کوه نور شاهد حرف خدای توست
مکه دگر برای بزرگیت کوچک است
فریاد کن رسول که دنیا برای توست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عشقت مرا اسیر بیابان نوشته است
مجنون ترین صحابی دوران نوشته است
این هم ز مشکلات و مکافات عاشقی ست
دست مرا برای گریبان نوشته است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آیه آیه همه جا عطر جنان می آید
وقتی از حُسن تو صحبت به میان می آید
جبرئیلی که به آیات خدا مأنوس است
بشنود مدح تو را با هیجان می آید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای لهجه ات ز نغمه ی باران فصیح تر
لبخندت از تبسم گل ها ملیح تر
بر موی تو نسیم بهشتی دخیل بست
یعنی ندیده از خم زلفت ضریح تر
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بر سر آشفته ام زلف پریشان ریخته
در دل حیران من آیات حیران ریخته
نیستم ناراحت از اینکه شهیدم کرده اند
خون من گر ریخته در پای جانان ریخته
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شما زمان شروع من ابتدای منید
مسیر سبز نجاتِ در انتهای منید
اگر چه "اسهد" لحنم مرا بلال نکرد
ولی همیشه شما اشهد صدای منید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
طی می کنیم سمت ملاقات جاده را
شاید کسی سوار کند این پیاده را
وقتش رسیده است که با گریه ریختن
جبران کنید توبه ی از دست داده را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
می رسید از قله های کوه نور
از بلندای تشرف در حضور
فرش استقبال راهش می شدند
هر چه جن و هر چه انس و هر چه حور
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عید است و باز موسم شادی مردم است
روی لب تمامی گل ها تبسم است
تقویم من دوباره نشان میدهد که باز
وقت نماز محضر آقای هشتم است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
توفیق نصیبم شده از یار بخوانم
مدّاحی دلدار کنم از دل و جانم
خواهم ز خدا ای هدف خلقت هستی
تا روز جزا زیر لوای تو بمانم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای دستگیر خلق خدا دست هایتان
زیباترین جواب دعا دست هایتان
گفتم در این مسیر گدایی تان کنم
شاید رسد به دست گدا دست هایتان