ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شاعری می کنم و عاشق این نوکری ام
تا که پر نور شود این دل خاکستری ام
همه جا مدح شما هست در اندیشه ی من
رهرو دعبل و دنباله رو حِمیَری ام
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شاعری می کنم و عاشق این نوکری ام
تا که پر نور شود این دل خاکستری ام
همه جا مدح شما هست در اندیشه ی من
رهرو دعبل و دنباله رو حِمیَری ام
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
جان می دهم فقط و فقط پای سامرا
زاده شدم به شوق تمنای سامرا
دیگر نیازمند کسی نیستم که من
هستم گدای دست تو آقای سامرا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای سامره ات قبله ی دل کعبه ی جان ها
ای سفره ی احسان تو پیوسته جهان ها
ای عبد خداوند و خداوندِ زمان ها
ای پایه ی قدر و شرفت فوق مکان ها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر که می خواهد که در سرها سری پیدا کند
پیش تو باید مدال نوکری پیدا کند
یک حسن بس بود در این خانواده که خدا
خواست تا ملکش کریم دیگری پیدا کند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای که در مَحبس گیسوی تو شب زندانی ست
کار خورشید ، به فرمان تو نور افشانی ست
سامرا نه ! که جهان سیطره ی قدرت توست
ای که در عرش تو را مرتبه ی سلطانی ست