مولای ما نمونه ی دیگر نداشته است | مدح حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام | سید حمیدرضا برقعی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

مولای ما نمونه ی دیگر نداشته است

اعجاز خلقت است و برابر نداشته است

وقت طواف دور حرم فکر می کنم

این خانه بی دلیل ترک برنداشته است

جهان برای شکوفا شدن مهیا بود | سالروز ازدواج امیرالمومنین و حضرت زهرا سلام الله علیهما | سید حمیدرضا برقعی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

جهان برای شکوفا شدن مهیا بود

و این قشنگ ترین اتفاق دنیا بود

که دست فاطمه در درست های مولا بود

به اعتقاد من اصلا غدیر اینجا بود

می ایستم امروز خدا را به تماشا | ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام | سید حمیدرضا برقعی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

می ایستم امروز خدا را به تماشا

ای محو شکوه تو خداوند سراپا

ای جان جوان مرد به دامان تو دستم

من نیز جوانم ، ولی افتاده ام از پا

+ بسته ست همه ی پنجره ها رو به نگاهم | مدح حضرت امام سجاد علیه السلام | سید حمیدرضا برقعی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

بسته ست همه ی پنجره ها رو به نگاهم

چندی ست که گم گشته ی در نیمه ی راهم

حس می کنم آیینه ی من تیره و تار است

بر روی مفاتیح دلم گرد و غبار است

+ با حضورت ستاره ها گفتند | ولادت حضرت امام جواد علیه السلام | سید حمیدرضا برقعی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

با حضورت ستاره ها گفتند

نور در خانه ی امام رضاست

کهکشان ها شبیه تسبیحی

دستِ دُردانه ی امام رضاست 

گفتم از کوه بگویم قدمم می لرزد | مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها | سید حمیدرضا برقعی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

گفتم از کوه بگویم قدمم می لرزد

از تو دم می زنم اما قلمم می لرزد

هیبت نام تو یک عمر تکانم داده ست

رسم مردانگی ات راه نشانم داده ست

هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد | مناجات با حضرت امام حسین علیه السلام | سید حمیدرضا برقعی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد

نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد

خوشا به حال خیالی که در حرم مانده

و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد

مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند | مصیبت حضرت اباالفضل العباس علیه السلام | سید حمید رضا برقعی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند

همه ارباب مقاتل به تفاهم گفتند

گرد و خاکی شد و از خیمه دو تا آینه رفت

ماه از میسره ، خورشید هم از میمنه رفت

نگاه کودکی ات دیده بود قافله را | شهادت حضرت امام محمد باقر علیه السلام | سید حمیدرضا برقعی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

نگاه کودکی ات دیده بود قافله را

تمام دلهره ها را ، تمام فاصله را

هزار بار بمیرم برات ، می خواهم

دوباره زنده کنم خاطرات قافله را

خواب دیدم که پشت پنجره ها | شهادت حضرت امام صادق علیه السلام | سید حمید رضا برقعی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

تیره ای از تبار تاریکی

 آبروی مدینه را بردند

پا برهنه بدون عمامه

دست بسته...تو را کجا بردند!؟

شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد | مدح حضرت محمد صلی الله علیه و آله | سید حمیدرضا برقعی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد

زنده در گور غزل‌های فراوان باشد

نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریخت

نکند زلف تو یک وقت پریشان باشد

ذره بودم که آفتابم کرد | مدح حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام | سید حمیدرضا برقعی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

ذره بودم که آفتابم کرد

خاک پای ابوترابم کرد

از ازل تا همیشه آینه ها

محو رخسار آن جنابم کرد

نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید | اربعین حسینی | سید حمید رضا برقعی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید

 نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید

شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرد

 و رقص باد با گیسوی تو محشر به پا کرد

با اشک‌هاش دفتر خود را نمور کرد | حضرت سیدالشهدا امام حسین علیه السلام | سید حمید رضا برقعی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

با اشک‌هاش دفتر خود را نمور کرد

ذهنش ز روضه‌های مجسم عبور کرد

در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد

شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد

این اشک ها به پای شما آتشم زدند | حضرت سیدالشهدا امام حسین علیه السلام | سید حمید رضا برقعی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

این اشک ها به پای شما آتشم زدند

شکرخدا برای شما آتشم زدند

من جبرییل سوخته بالم ،نگاه کن!

معراج چشم های شما آتشم زدند

اگر چه مثل محّرم نمی شوم هرگز | حضرت سیدالشهدا امام حسین علیه السلام | سید حمید رضا برقعی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

اگر چه مثل محّرم نمی شوم هرگز

جدا ز روضه و ماتم نمی شوم هرگز

مرا ببخش مرا چون که خوب می دانم

که توبه کردم و آدم نمی شوم هرگز

^ به نام نامی سر ، بسمه‌ تعالی سر | مرثیه ی حضرت امام حسین علیه اسلام | سید حمیدرضا برقعی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

به نام نامی سر ، بسمه‌ تعالی سر

بلندمرتبه پیکر ، بلندبالا سر 

فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد

که بنده ی تو نخواهد گذاشت هر جا سر

 

عصر یک جمعه ی دلگیر | بحر طویل حضرت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف | سید حمیدرضا برقعی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

عصر یک جمعه ی دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است ؟ چرا آب به گلدان نرسیده است ؟ چرا لحظه ی باران 

نرسیده است ؟ به هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است به ایمان نرسیده است و هنوزم که هنوز است