ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از داغ زهر پیکرم آتش گرفته است
گویی تمام بسترم آتش گرفته است
تر می کند لبان مرا کودکم ولی
از تشنگی ، لب ترم آتش گرفته است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از داغ زهر پیکرم آتش گرفته است
گویی تمام بسترم آتش گرفته است
تر می کند لبان مرا کودکم ولی
از تشنگی ، لب ترم آتش گرفته است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
زهر اشکی شد و کانون دعا را سوزاند
بند بند من افتاده ز پا را سوزاند
آسمان تار شد و جرعه ی آبی این زهر
پاره های جگر غرق بلا را سوزاند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نیمه ای می گذرد از شب و سرگردانم
چشمم احیا دارد
خانه ای نیست پناهم دهد و حیرانم
کوفه غم ها دارد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عــاقبت آه کشیــدم نفس آخـر را
نفس سوخته از خاطره ای پرپر را
روضه خوانی مرا گرم نمودی امشب
روضه ی آن همه گل ، آن همه نیلوفر را