ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نسیم پرده ی گهواره را تکان می داد
برای عرض ارادت ، خودی نشان می داد
ستاره های درخشان خوشه ی پروین
کنار پنجره مبهوت کودکی شیرین
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نسیم پرده ی گهواره را تکان می داد
برای عرض ارادت ، خودی نشان می داد
ستاره های درخشان خوشه ی پروین
کنار پنجره مبهوت کودکی شیرین
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سرشار از ترانه ی یک رود جاری ام
امروز در نهایت امّیدواری ام
احساس می کنم که به دریا بدل شدم
احساس می کنم که بر این خاک جاری ام
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باز هم شهر مدینه شب رؤیایی داشت
یاس حیدر به بَرَش غنچه زیبایی داشت
متولد شده بود آینه ی حجب و حیا
دختری که دم او هیبت مولایی داشت