ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مست از سبوی دلبرم ، از این چه بهتر !
سرخوش ز جام کوثرم ، از این چه بهتر !
چیزی ندارم محضر حیدر بیارم
غیر از دو چشمان ترم ، از این چه بهتر !
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در میان جامعه از آه خود با ماه گفتم
أیها الهادی النقی ؛ یابن رسول الله گفتم
نامتان تا بر زبان آمد به سامرّا رسیدم
" ذکرکم فی الذاکرین " را در میان راه گفتم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عهدی شکسته شد غم آن ماجرا که هست
مَن کنتُ را غدیر نخواندی ، منا که هست
پیمان ببند فرصت قالو بلی که هست
" باشد علی خدا نه ، ولی ناخدا که هست
بعد از خدا بزرگ همه ماسوا که هست "
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
غم به دل آموختم تا بلکه غمخوارش شوی
شیشه ی دل را شکستم تا خریدارش شوی
در غمت بیمار شد دل تا پرستارش شوی
بر سر بالین من بنشینی و یارش شوی