ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
با همین اشک سحر کار تکلم می شود
با وجود چشمه کِی حرف از تیمم می شود ؟
چشم های نیمه بازم را به لطف خود ببخش
اشکِ بیش از حد دلیل این تورم می شود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
با همین اشک سحر کار تکلم می شود
با وجود چشمه کِی حرف از تیمم می شود ؟
چشم های نیمه بازم را به لطف خود ببخش
اشکِ بیش از حد دلیل این تورم می شود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دست اگر باشد دخیل کنج دامان بهتر است
از نماز شب توسل بر کریمان بهتر است
دل ولو کوچک ، به لطف تو بزرگی می کند
یک دهِ آباد از صد شهر ویران بهتر است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
من بی دل آمدم که تو دلدار من شوی
غمدیده آمدم که تو غمخوار من شوی
شادم که در حریم تو افتاده بار من
آیا شود ز لطف خریدار من شوی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مرید و زائرت از هر نژاد است
خودش روز است و با شب در تضاد است
مگر شمس جمال تو که این دل
به این خورشیدها بی اعتماد است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نخل زردم جوانه می خواهم
کفترم آب و دانه می خواهم
بر فراز مناره های حرم
گوشه ای باز لانه می خواهم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خاک حرم رسید ، دوا نیز داده شد
آب حرم رسید ، شفا نیز داده شد
ما طور خواستیم مقیم حرم شدیم
ما جلوه خواستیم ، خدا نیز داده شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گل می کند بهار تو در باغ سینه ها
پر می شود ز باده ی تو آبگینه ها
نقاره می زنند به بامت فرشتگان
حتما شفا گرفته ز دست تو سینه ها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای که چون من هزارها داری
آسمانی پُر از دعا داری
دست هایم دخیلتان هستند
بس که دستِ گره گشا داری