متن شعر در ادامه ی مطلب
وقتی آن بی صفت از چشم حیا را انداخت
با عزیز دل زهرا سر دعوا انداخت
دید در کوچه به دنبال حرم میگردد
تازیانه زد و از پشت عبا را انداخت
ذکر یا فاطمه بر روی لبش داشت ولی
ضربه ی سیلی آن مرد صدا را انداخت
سر برهنه وسط جمع حرامی رفت و
مرکب تند رو آن مرد خدا را انداخت
به زمین خورد و صدا زد وای از
تیرهایی که شه کرب و بلا را انداخت
سلام علیکم:
ممنون از حضور شما و نظرات شما
وبلاگ بسیار عالی و پر محتوایی دارید.
با مطلبی در مورد خشم و سوالی در این باره به روزیم.
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
یا علی