متن شعر در ادامه ی مطلب
شکر لله که باز آینه ی ذاتم داد
در درون دل خود وقت ملاقاتم داد
من که یک سال نه ، یک عمر ز خود بی خبرم
خوش خبر ، پیک سحر آمد و سوغاتم داد
چون خمار سحر نیمه ی شعبان بودم
جَلوَت ماه خدا ، خلوت اوقاتم داد
عطر مهمانی محبوب دهد بوی حسین
خطبه ی ناب نبی وعده ی روضاتم داد
حاجتم بود که هم سفره ی دلدار شوم
ماه میهمانی دلبر همه حاجاتم داد
خاک را پاک تر از چشمه ی خورشید ببین
بوتراب است که منزل به سماواتم داد
هیچ کس از دم سردم به خدا راه نداشت
نفس گرم علی سوز مناجاتم داد
دلبرم لذت و عیش و خوشی دنیا را
از دلم برد و به دل معدن خیراتم داد
بس که دلباخته ی ماه شب چهاردهم
ماه نو آمد و امضای ملاقاتم داد
بود موسای دلم بی کس و آواره ی شهر
روضه ی کرب و بلا راه به میقاتم داد
عطش روزه مرا برد به صحرای عطش
ساقی تشنه لبان درس مواساتم داد
ای هلال مه نو از مه زینب چه خبر؟
که هلالت خبر از کوفه و شاماتم داد
محنت دختر سلطان ، به خدا پیرم کرد
پیر ویرانه نشین ره به خراباتم داد