متن شعر در ادامه ی مطلب
مهر و مه را برده اند و ماه پاره مانده است
آسمان در انتظار این ستاره مانده است
دید آن شب ناگهان گهواره در دست عدوست
شیرخواره در کجا بی گاهواره مانده است
ای پدر بعد از سرِ تو معجرم را برده اند
از اسارت بر تنم یک رخت پاره مانده است
ای که داری هدیه بهر دختر خود می بری
چند تار گیسویم در گوشواره مانده است
سر نهادم به سینه ی زینب
تا که خوابم برد مگر دل شب
دیدم آنجا بهشت پنهان است
دل زینب حسین گویان است