متن شعر در ادامه ی مطلب
گر چه بار گُنه ام برده به تبعید مرا
باز با روی سیه یار پسندید مرا
با روی باز چنان برد در آغوش خودش
اصلا انگار گنه کار نمی دید مرا
چرخ ها را زده ام آمده ام خانه ی تو
خودمانی ، کسی جز تو نفهمید مرا
بس که از بوی بد معصیتم بیزارم
یکی از لطف خود احوال نپرسید مرا
نام رحمان و رحیم تو به من جرات داد
حال دست خودتان است نبخشید مرا
صاحب سفره کریم است که در وقتِ کرم
بنشاند بغل مرجع تقلید مرا
حکم کردند بگویید سر سفره علی
یعنی از ناحیه ی او بپرستید مرا
سالیان است که بر سینه زدم سنگ علی
تا به سنگ محک یار بسنجید مرا
حتم دارم که خدا محض گل روی حسین
می برد کرب و بلا تا به شب عید مرا
آخرِ ماه عوضِ این که بگویید برو
پای شش گوشه ی ارباب ببندید مرا
هر حسینی که به روی لب من می آید
از دل عرش کند فاطمه تمجید مرا