متن شعر در ادامه ی مطلب
کَرَم کنارِ کریمی تو کم آورده
به پیشگاه تو دریای غم نم آورده
نبوده داغ تو کمتر ز داغ عاشورا
خدا میانِ صفر یک محرم آورده
گذاشت نان و نمک ، آب و زهر ، همسرِ تو
چه سفره ی افطاری فراهم آورده
یک عمر خونِ جگر خورده ای و حالا او
برای زخم تو مرهم که نَه سَم آورده
برای تیر زدن بر تو و به تابوتت
چقدر آن زنِ ملعونه آدم آورده
جدا مکن به بد و خوب ، مادرت ما را
میان مجلس سوگ تو در هَم آورده
دوباره بین غزل نام مادرت بردم
مرا ببخش اگر خاطرِ تو آزردم
مرا ببخش اگر باز ناله سر دادی
مرا ببخش اگر یاد کوچه افتادی
همیشه زخم غمی کهنه روی بالت بود
سپید موی تو شد گرچه پنج سالت بود
تو قامتی که شد از غم خمیده را دیدی
تو آنچه را که هیچ کسی هم ندیده را دیدی
به روی خاک تو دیدی ستاره افتاده
به پیش چشم خودت گوشواره افتاده
گرفت دست تو را و کمی تبسم کرد
ولی چه فایده که راه خانه را گم کرد