ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شن بود و باد ، قافله بود و غبار بود
آن سوی دشت ، حادثه ، چشم انتظار بود
فرصت نداشت جامه ی نیلی به تن کند
خورشید ، سر برهنه ، لب کوهسار بود
گویی به پیشواز نزول فرشته ها
صحرا پر از ستاره ی دنباله دار بود
می سوخت در کویر ، عطشناک و روزه دار
نخلی که از رسول خدا ، یادگار بود
نخلی که از میان هزاران هزار فصل
شیواترین مقدمه ی نوبهار بود
شن بود و باد ، نخلِ شقایق تبار عشق
تندیسِ واژگون شده ای در غبار بود
می آمد از غبار ، غم آلود و شرمسار
آشفته یال و شیهه زن و بیقرار بود
بیرون دویده دختر زهرا ز خمیه ها
برگشته بود اسب ، ولی بی سوار بود !