متن شعر در ادامه ی مطلب
خضر عشاق گرم دیدن بود
سیل اشک آمد آب را گم کرد
علی اکبر که بر زمین افتاد
آسمان آفتاب را گم کرد
پدر آمد به یاریش برود
من بمیرم رکاب را گم کرد
پسر بوتراب بین تراب
نوه ی بوتراب را گم کرد
جلد قرآن خویش پیدا کرد
برگه های کتاب را گم کرد
----------------------------------------------
پاشو عزیزم ببین که دشمن
به گریه ی ما داره می خنده
پاشو عزیزم بریم به خیمه
زخم سرت رو عمه ببنده