متن شعر در ادامه ی مطلب
نیمه شب تا که دلت بیدار شد ، دیدی چه شد
لحظه ی اقرار و استغفار شد، دیدی چه شد
آن قدر توبه شکستی که خودت قلبت شکست
توبه هایت پشت هم تکرار شد، دیدی چه شد
آبرویت داشت می رفت از گنه پیش همه
پیش من وقتی همه انکار شد ، دیدی چه شد
آمدی صد بار کردی آشتی گفتم مرو
این همه از من به تو اصرار شد، دیدی چه شد
گفتم از میدان به در رفتن نمی آید به تو
سرکشیِ نفس تو افسار شد، دیدی چه شد
وای که بی عاری تو کار داده دست تو
عاقبت هر کس که بد کردار شد ، دیدی چه شد
قدری از قبر و قیامت قدری از آتش بترس
تا نگویی بَرزَخَم دشوار شد، دیدی چه شد
معصیت تو می کنی زهرا خجالت می کشد
بین تو با مادرت دیوار شد ، دیدی چه شد
آخرش این استخوان معصیت که در گلوست
خار چشم حیدر کرار شد ، دیدی چه شد
از قدیم ، احسان من بوده فقط حب الحسین
بار تو با گریه امشب بار شد ، دیدی چه شد
نان و خرما خوردی و گریه کن زینب شدی
روزه ات با خون دل افطار شد ، دیدی چه شد