متن شعر در ادامه ی مطلب
گر چه به سینه ناله ی جانکاه میکشم
خود را کنار سفره ی الله میکشم
من آن کسم که داده ز کف هر چه داشته
دارم به حال و روز خودم آه میکشم
شد ارتفاع کوه گناهان من بلند
بیطاقتم که ناله ی کوتاه میکشم
من سخت بین نفس خودم گیر کرده ام
بنگر چه ها ز دشمن همراه میکشم
این های هایِ خسته به جایی نمیرسد
انگار ناله را ز ته چاه میکشم
از بی کسی به کوی تو آورده ام پناه
بنگر چگونه چهره به درگاه میکشم
اصلاً بعید نیست که من هم عوض شوم
دل را به راه دلبرِ دلخواه میکشم
دارم به شوق آمدنت گریه میکنم
یک سال انتظار بر این ماه میکشم
کار مرا حسین دوباره درست کرد
من نوکرم خجالت از آن شاه میکشم