متن شعر در ادامه ی مطلب
چه مبارک سحری هست و چه فرخنده شبی
که تو با توبه ای از دل به سما میبری ام
با وجودی که ندارم هنری میدانم
عاقبت هم تو شبیه شهدا میبری ام
آنقدر دور تو جبریل صفت می گردم
تا بگوید مرا زیر کساء می بری ام
منم آن سائل خوشبخت که مهمان رضاست
ای خوش آن دم که به ایوان طلا می بری ام
بار من مانده زمین ، مشتری ام کیست ، حسین
عن قریب است که تا خون خدا می بری ام
از نجف پای پیاده چه صفایی دارد
اربعینی که مرا کرب و بلا می بری ام
روزه آن نیست که با جرعه ای افطار شود
روزه آن است که لب تشنه مرا می بری ام
صحن بین الحرمین است همان سعی صفا
کعبه اینجاست ، صفا مروه چرا می بری ام
یا رب این خون سر و خون گلو نذر حسین
خرم آن روز که با واعطشا می بری ام
آن که زیر سم اسب تو را می خواند
گفت الحمد که راضی به قضا می بری ام