متن شعر در ادامه ی مطلب
خدا به هر که شبی عاشقانه تر داده
دو چشم جاری و اشکی روانهتر داده
زمان خلقت عالم خدای عشق پسند
به عاشقان جگری پر زبانه تر داده
کنار سفره ی اکرام آمدم دیدم
کریم رزق مرا دیدگان تر داده
به نیمهی رمضان حق به فاطمه ، به علی
ز بوی عشق شبی جاودانه تر داده
اگر چه نسل امامان حسینی است ، خدا
به مجتبی نمکی مادرانه تر داده
شکوه عشق ز لب های یار می ریزد
رگ گدا شدنم را چه برمی انگیزد
تو ریسمان بلند خدایی و من هم
رسیده ام که بگیرم نخی ز شال فقط
اگر چه داشته باشد علی هزار پسر
تویی کریم ترین مرد ایل و آل فقط
نوشته اند که باشی خدای شاه و گدا
نوشتهاند که باشم فقط سؤال فقط
سپیده ی سحرم را تو شام تار مکن
مرا به غیر در خانه ات دچار مکن
کریم باز کرم کن که باز منتظرم
ببینم از پس پرده تو را به چشم ترم
قلوب منکسر عاشقان که هست اصلاً
تو احتیاج نداری به بارگاه و حرم
سؤال میکنم از تو سؤال کن از من
که جز تو خواهش خود پیش دیگری نبرم
طمع به جود تو امری ست لاجرم آقا
یکی دو کیسه بده تا اضافه تر ببرم
به من مگو که بگیر و برو خداحافظ
منِ خراب شده چند روزیست کَرَم
تو مرهمی ، تو دوای دل خراب منی
تو میکده ، تو بساط مِی و شراب منی
تو آفریده شدی تِلو کردگار شوی
فرید باشی و خود آفریدگار شوی
من آفریده شدم تا که ریزهخوار شوم
تو آفریده شدی تا که سفره دار شوی
عجیب نیست از این تار و مار دل زیرا
قرار بود که زیبای روزگار شوی
چقدر پای پیاده به حج سفر کردی
یکی دو مرتبه خوبست تا سوار شوی
شلوغ میشود و راه بند میآید
همین که بر سر این کوچه آشکار شوی
خیال میکنم امشب که عابرت شدهام
کنار کوچه نشستی و زائرت شدهام