متن شعر در ادامه ی مطلب
نشسته ایم که از آتشت امان برسد
برات جنت و فردوس دستمان برسد
هزار مرتبه شکر از محبتت مگذار
دوباره زخم دل ما به استخوان برسد
گذشت ماه تو از نیمه ، کاش بعد سحر
خبر ز یوسف زهرا دم اذان برسد
نگاه رحمت تو مستمر شد و نگذاشت
به هیچ بنده وَلو بد کمی زیان برسد
اجازه داد کرامات سفره های دعا
ثواب توبه ی ما هم به دیگران برسد
فقط بناست ببخشی تو ، خاطرم جمع است
نخواستی تو که سختی به میهمان برسد
حسن به اذن خودت سفره دارمان شده بس
به مردم از قبل او بناست نان برسد
فدای تشنگی کام آن کریمی که
نمی خورد قدحی تا به تشنگان برسد
نشسته ایم که در وا کند به روی همه
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد
نشسته اند به پایش هزار تیرانداز
مصیبتی است اگر تیر بر کمان برسد
نمی گذارد از این تن ، از این کفن چیزی
همین که لشگری از راه ناگهان برسد
پس از حوادث تشت و جگر خدا نکند
ز راه، زینب کبری دوان دوان برسد
جراحت تن و تابوت غرقِ خون نگذاشت
که وقت روضه به قبر و به سایبان برسد