ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
غم ، از غم صدای شما گریه می کند
سر روی شانه های شما گریه می کند
شب که پناه می بری از بی کسی به چاه
مهتاب پا به پای شما گریه می کند
کوفه مدینه نیست ! ولی کوچه ، کوچه است
هر وصله ی عبای شما گریه می کند
یک کیسه ی قدیمی نان و رطب مدام
دنبال ردّ پای شما گریه می کند
مهمانی آمدی ، کمی از شیر هم بخور
ظرف نمک برای شما گریه می کند
دستم به دامنت، نرو بدبخت می شوم
پشت سرت گدای شما گریه می کند
ازداغ موی سوخته ی پشت در، هنوز
گیسوی بی حنای شما گریه می کند