ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
با این شتاب فکر کنم سر می آورد !
با این شتاب ، حوصله را سر می آورد
می تازد و غنیمت جنگ غروب را
از چنگ سی هزار نفر ، در می آورد
حس می کنم که داخل خورجین غصبی اش
یک باغ سیب سرخ معطر می آورد
سرمست سود داد و ستدهای کربلاست
دارد چقدر چادر و معجر می آورد !!!
نرخ طلای کوفه سقوطش مسجل است
از بس که گوشواره و زیور می آورد
دود و تنور روشن و عطری شبیه عود
اینجای روضه داد مرا در می آورد