ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سینه مشعر ، دل حرم ، میدان دید ما مناست
گر ببندی لب ز حرف غیر ، هر حرفت دعاست
غم مخور گر گم شدی یا خیمه را گم کردهای
سِیر کن تا بنگری گمگشته ی زهرا کجاست
لحظه ای آرام منشین هر که را دیدی بپرس
یار سوی مکه رفته ، یا به صحرای مناست ؟
حیف یاران در منی رفتم ندیدم روی او
عیب از آن رخسار زیبا نیست ، عیب از چشم ماست
حاجیان جمعند دور هم به صحرای منا
حاجی ما در بیابان در مسیر کربلاست
حاجیان کردند دل را خوش به ذبح گوسفند
حاجی ما ذبح طفلش پیش پیکان بلاست
حاجیان سر می تراشند از پی تقصیرشان
حاجی ما هم چهل منزل سرش بر نیزه هاست
حاجیان دست دعاشان بر سما گردد بلند
حاجی ما از بدن دست علمدارش جداست
حاجیان را هست یک قربانی آن هم گوسفند
حاجی ما هم ذبیحش جمله تقدیم خداست
حاجیان را از هجوم زائرین بر تن فشار
حاجی ما سینه اش از سم اسبان توتیاست
خوش بود " میثم " همیشه سوگواری بر حسین
حاجی آن باشد که اشکش هست جاری بر حسین