ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
وقت دریا شدن و موسم باران شده است
روضه ات شکر دوباره به من احسان شده است
هر کسی گریه کند غربت بی مثل تو را
هم نفس با نفس شاه خراسان شده است
من بمیرم که به جان دادن تو می خندند
اثر زهر به جسمت چو نمایان شده است
یک طرف زهر هلاهل ، طرفی هلهله ها
چقدر بر جگرت زخم ، فراوان شده است
سهم آب تو زمین خورد ؛ لبت خورد ترک
آب از خشکی لب های تو گریان شده است
تا سر بام کشیدند تنت را به زمین
بی سبب نیست که گیسوت پریشان شده است
شکر گیسوی تو را پنجه ی دشمن نکشید
دشمنت پیرهن کهنه ات از تن نکشید