ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گودال قتلگاه است یا این که باغ سیب است ؟
این بوی آشنایی از تربت حبیب است
هر ظهر تشنه اینجا ، در حیرت اولوالعزم
قرآن به روی خاک و انجیل بر صلیب است
نهج الفصاحه در خون ، نهج البلاغه در اشک
جبریل پر شکسته بر خاک ها عجیب است
قصد نماز دارد خورشید خون گرفته
وقتی رسول اکرم بر نیزه ها خطیب است
قد قامت الصلاتش صد اوج در فراز است
حی علی الفلاحش صد موج در نشیب است
در این حرای زخمی ، پیچیده سوره ی کهف
لحنش چه دل نشین و صوتش چه دل فریب است
از بس که خیزران ها خط بر لبش کشیدند
سرمشق اهل عالم ، خط های این کتیبه است
شیب الخضیب دارد ، خد التریب دارد
با السلام رد شو ، منظور هر غریب است
آهسته پای بگذار ، بال فرشته پهن است
با احتیاط بگذر ، این خاک بی رقیب است
این جا غریبه ها هم ، یک جور آشنایند
هر کس غریبه تر شد او بیشتر حبیب است
شش گوشه ی مراد است این عرش خاک خورده
هر کس نیامد این جا از عشق بی نصیب است
احساس استجابت در این حریم جاری ست
این جا یکی مجاب و آن دیگری مجیب است
در این محیط زخمی در این فضای مجروح
هر کس نفس کشیده عمری ست بی شکیب است