ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
امشب از جام ولایت سرخوشم
از دل و جان باده را سر می کشم
میکده دارد هوای دیگری
در طرب آورده می را ساغری
هر طرف آید ندای نوش نوش
می رسد از عالم بالا سروش
ملک ایمان را چراغانی کنید
سینه را جمله جوشانی کنید
از "سمانه" شد عیان روی نگار
کز رخش آمد به دنیا نو بهار
مه خجل از طلعت زیبای او
جمع مستان واله ی مینای او
در سرای فاطمه گل باز شد
گوییا بار دگر اعجاز شد
دیده بگشوده به عالم نوگلی
که بُوَد نور دو چشمان علی
تهنیت آید ز سوی کبریا
در حریم خانه ی ابن الرضا
او بود چشم و چراغ فاطمه
درد ها سازد به گردون خاتمه
زینت عرش است و ارکان وجود
مهره ی زیبای خلاق ودود
باز یاران ، وا گل شادی شده
سالروز مولد هادی شده
عاشقان احساس مستی می کنند
خاک پایش کل هستی می کنند
می زند خنده به مستان روزگار
می سراید نغمه از شادی هزار
نو بهاران با دلی افروخته
بر تن گل جامه ی گل دوخته
در جنان زهرای اطهر لب گشاد
کامده دنیا گلِ باغ جواد
بهجت قلب علی مرتضاست
نور چشمان علی موسی الرضاست